. جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

کد خبر: 1493 تاریخ انتشار : پنجشنبه 4 تیر 1394 | 15:18 ب.ظ

و عدالت هر روز فرسوده تر و مستهلک تر میشود/ دلنوشته ای قابل تامل از مهندس بیت الهی

دوستان این عکس را که دیدم خاطره دایی در ذهنم زنده شد: دستهای پینه بسته ولی سرشار از لطافت عشق و قلبی رءوف و مهربان که بارها از این دستان متبرک رطب خوردم. گاهی پینه های دستانش را میبوسیدم و بهش میگفتم دایی جان میدانی این دستان چه حرمت بزرگی دارند.چقدر مقدس هستند و برایم […]

IMG-20150625-WA0031

دوستان این عکس را که دیدم خاطره دایی در ذهنم زنده شد:

دستهای پینه بسته ولی سرشار از لطافت عشق و قلبی رءوف و مهربان که بارها از این دستان متبرک رطب خوردم.
گاهی پینه های دستانش را میبوسیدم و بهش میگفتم دایی جان میدانی این دستان چه حرمت بزرگی دارند.چقدر مقدس هستند و برایم کعبه زحمت کشی توست و تلاشی بی حاصل داری. دایی هر چند روزگارش تلخ بود ولی خنده شیرینی تحویلم میداد.
هر ترک دستانت نشانی از بزرگی و شکاف طبقاتی بین صداقت و ریا است…فاصله ی دستان تو و کسانی که ثمره دستان تو با تزویر و ناصادقی و….ارتزاق میکنند به اندازه درد پاهایت هست که نفیر ناله هایت دل شب را میخراشید و انگار تصنیفی زیبا متبلور از دل طبیعت است.
شکاف و پینه دستان دایی رو دیگر هیچ مرهمی دوا نمیکرد.دستانش دیگر پولادین شده بودند ولی کمرش در زیر بار مشکلات خم و روز بروز خم تر میشد.
دایی جان: کاش دستان زمخت و شکافته ات را بر دل عدالتی که جز شومی چیزی دیگر در چنته نداشت میکشیدی و آنرا خراش میدادی؟ تا هم چون بدن پر از تیغ و خارت که هر روز خطی از فقر میکشید و تو را به زیر این خط میبرد. و زیر آن خفه میشدی. ولی دستان لطیفی رطب های تو را در بساط عیش خود رقصان و پایکوبان به همدیگر تعارف میکردند.و رنج تو را بی هیچ زحمتی برخی به جیب میزدند.
دایی جان؛مرگت برایم دردآور بود.علت مرگت را پزشکان سوء تغذیه و زخمی که بر معده ات نشست و سالها از غفلت و نبود غذای ناکافی سود جست و از شیره وجودت تغذیه کرد .
زیرا صبح بعد از اذان و نماز در مزرعه و باغ میرفتی با مقداری دوغ و خرما بر هیچ بیل میزدی و هیچ هم نصیبت میشد.
آن مقداری هم که عایدت میشد سهم دلالها بود.
دایی جان سالهاست که تو رفته ای ولی هنوز دایی های بسیاری از زخم معده در حال جان دادن هستند و محصول خود را بی قیمت پیشکش دلالها میکنند. و عدالت هر روز فرسوده تر و مستهلک تر میشود. شاید این هم زخم معده گرفته یا زیر چکمه رقصنده گان له شده است.
دایی جان….

(مهندس فریدون بیت الهی)

نظرات بینندگان:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

8 − هفت =