. جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

کد خبر: 2162 تاریخ انتشار : سه شنبه 30 تیر 1394 | 05:52 ق.ظ

گفتگو با فریبا عادلی نویسنده و شاعر طنزپرداز جنوب کرمان

فریبا عادلی از نویسندگان خوش قلم وطنز نویس جیرفت هستند که سالهاست می نویسد او می گوید: اولین داستانش را در سال ۱۳۷۸ با تشویق آقای حسین کرد مسوول انجمن آن زمان نوشت و پابه پای منصور علیمرادی و داریوش سالاری عصرهای سه شنبه را در اداره ی ارشاد هیچ وقت ترک نکرد

98

فریبا عادلی از نویسندگان خوش قلم وطنز نویس جیرفت هستند که سالهاست می نویسد او می گوید: اولین داستانش را در سال ۱۳۷۸ با تشویق آقای حسین کرد مسوول انجمن آن زمان نوشت و پابه پای منصور علیمرادی و داریوش سالاری عصرهای سه شنبه را در اداره ی ارشاد هیچ وقت ترک نکرد اما منصور از جیرفت رفت و شد منصور و خالق تاریکماه و او ماند و دغدغه های جیرفت و طنزهایی که ریشه در زادگاه و زندگی اش داشتند و میخواهد بنویسد تا نامی از خود برجای بگذارد مثل………

وگفتگوی سایت کنارصندل با این خانم جوان طنز نویس و خوش آتیه ی جنوب کرمان به بهانه ی برگزیده شدنش در جشنواره ی داستان نخل و نارنج بم به عنوان رتبه ی اول داستان کوتاه ، که وقتی برای گرفتن جایزه اش روی صحنه رفت آقای فلاح مدیر کل ارشاد کرمان گفتند: می گویند جیرفت و بم با هم اختلاف دارند اما ببینید نفر اول جشنواره دختر خانمی از جیرفت شد . و بعد از ان هم ۳ برگزیده ی دیگر هم از جیرفت انتخاب شدند و این مشت محکمی بود بر دهان تفرقه افکنانی که سعی درایجاد اختلاف بین دو شهر فرهنگی همجوار جیرفت و بم داشتند.
برای شروع گفتگو برایمان از داستان و دنیای آن بگویید:دنیای داستان دنیایی است با خاطرات و تجربه های مادرم و اتفاقات تلخ وشیرینی که برای او و اطرافیانش افتاده است با دردهایی که خودم دیدم و چشیدم دنیای داستان دنیای همان پسرک گدایی ست که سردر سطل آشغال گوشه ی خیابان می کند، دنیای دخترک یتیمی ست که ته مانده ی سیگار پدرش را از لای دیوار در می آورد و بو می کند تا بعد از سالهااز مرگ پدرش اورا حس کند .دنیای داستان دنیای بی پدری ام است که بارها در داستانهایم ان را به همه فهمانده ام.
دلتان چه چیزی را می خواهد در داستانهایتان؟
باور کنید که من با داستانهایم زندگی می کنم یکبار دختری می شوم لجوج برای مادرش و یا همسری خیانتکار و یا مادری بی عاطفه و یا گوشه ی داستانم می ایستم و دردهای مردم را می بینم و غصه می خورم، من فقط ترکاندن عقده ها و دردهایم را در داستانهایم می خواهم و بس ،من همیشه باردار داستانهایم هستم و هر لحظه در حال زایمان آنها.
از شروع کارتان بگویید:
اوایل الهام من دقیقا سال۱۳۷۶ بود زمانی که دخترکی پرشوربودم با شعر معلم که به دعوت اقای طهماسب بدرود اولین مشوقم به دنیای شعرو بعد از ان آقای حسین کرد انجمنی را تشکیل دادندو من و منصور و داریوش سالاری و دیگر بچه های نویسنده عصرهای سه شنبه امدیم و امدیم و نوشتیم منصور رفت و من هم کم کار شدم و همین جا می گویم افتخارم این است که زمانی با منصور علیمرادی هم دوره و هم انجمن بوده ام با داریوش سالاری هم همینجور؛منصور علیمرادی خیلی کمکم کرد وقتی کتاب کلیدر محمود دولت ابای را به من داد و مجبورم کرد که بخوانمش آن زمان اوج دلسوزی اش را برای ادبیان جیرفت دیدم داریوش هم خیلی راهنمایی ام کرد که متاسفانه فراموشش کرده اند او پدیده ایست در جیرفت.
خانم عادلی خودتان را در چه حدی می بینید؟ من برای خودم چند من هستم شاید برا بقیه نباشم باید این را از دیدگاه دیگران بسنجید اما اگر خودپسندی نباشد کارهایم را خیلی دوست دارم وبی پرده می گویم به ذوق و قلمی که خدا به من داده می بالم و افتخار می کنم
چه کسانی در استان بیشترین تاثیر را بر فضای داستانهایتان دارند؟
من عاشق قلم و سبک داستانهای مهدی محبی کرمانی ام ، کت زوکش من را غرق در فضای بومی و خلق طنزهای عامی می کند و افتخارم این است ۳ جشنواره که برگزیده شدم ایشان داور بودند داستانهای علومی و علی کرمانی را خیلی دوست دارم داستانهای منصور به من روحیه می دهد داستانهای داریوش استادم را می پرستم مهرداد بهزادی استاد من است از بچه های انجمن کیوان براهام که رتبه ی دوم این جشنواره شد ماهرانه می نویسد ساسان شیبانی خوب می نویسد آقای پیرایی خوب نقد می کند محمد رضا براهام رییس انجمن داستان شهرمان، آقای سهراب براهام ، فاطمه براهام دختر کوچولوی آقای براهام که رتبه ی اول همین جشنواره را در رده ی سنی کودکان اوردند همه و من با حضور آنها روحیه می گیرم.
خانم عادلی شما به عنوان طنزنویس مطرح شده اید تعریفتان از طنز:
، طنز فاخرترین گونه ی شوخ طبعی ست و داستان طنز زیباترین ثوابی ست که یک داستان نویس در حق مخاطبانش می کند در میان فضای مدرنیته ی امروزی.
از رتبه هایتان بگویید:
رتبه ی چهارم کشور درجشنواره ی سراسری تبلیغاتی محصولات ب.ب.ک سال۱۳۷۷ ،دعوت به همایش زن و سینما در تهران و برگزیده شدن مقاله ام به عنوان مقاله ی آزاد در سال۱۳۷۸،رتبه ی سوم جشنواره ی طنز خارستان ۴ در کرمان سال۱۳۸۹با داستان طنز یک رای دوتا کیسه ی آرد، رتبه ی دوم جشنواره ی ادبیات داستانی سال ۱۳۹۰ با داستان کوتاه ملاممد، رتبه ی چهارم جشنواره ی امام علی جنوب کرمان در سال ۱۳۹۰ با داستان کوتاه گنجیشکک اشی مشی، رتبه ی سوم جشنواره شهید شهسواری کهنوج در سال۱۳۹۱ با داستان کوتاه اسکلت و رتبه ی اول داستان کوتاه جشنواره ی نخل و نارنج بم در اردیبهشت ۱۳۹۴ با داستان بزحسین زغالی.
از وضعیت انجمن داستان جیرفت بگویید :
خداراشکرانجمن داستان جنوب با همت خانواده ی براهام مخصوصا سهراب براهام همیشه ثابت و پابرجاست و اکنون که محمدرضا براهام ریاست آن را برعهده دارد به طرف ثبات بیشتری پیش می رود در ضمن خودم نایب رییس این انجمن هستم اما تمام کارها بر دوش آقایان براهام است و اما گله و دلتنگی ام از بعضی مسوولان است بخاطر بی توجهی شان به انجمن اهل قلم که واقعا در بین تمام انجمنهای هنرمندان مظلوم واقع شده است از همه ی آنها درخواست عاجزانه برای توجه به قشر داستان نویس شهر را دارم واقعا بچه های جیرفت با استعداد هستند و نیاز به حمایت و تشویق مسوولان دارند بچه های جیرفت پرکارند و مایه ی افتخار شهر.
خانم عادلی شما در این جشنواره مقام اول را آوردید در مورد اثرتان توضیحی بفرمایید:
اسم داستانم بز حسین زغالی است داستان حول اهالی یک روستا و خرافه پرستی و قضاوت ناعادلانه انها در مورد شخصی به نام حسین زغالی ست که بز او دستمایه ی اصلی داستان است و متاسفانه وقتی او می میرد بزش را زنده زنده آتش می زنند و خدا بلایش را نازل می کند…
کاری برای انتشار ندارید؟
سالهاست دلم می خواهد این کار را انجام بدهم اما توان مالی ام سالها پیش اندک بود حتی زمانی برای انتشار کتابم پیش فرماندار وقت آنزمان رفتم تا وامی به من بدهند اما کمکم نکردند و من داستان طنزی در همین مورد نوشتم و منتشرش خواهم کرد اما الان که خدا توان مالی ام را بالا برده و دستم به دهانم خداراشکر می رسد مشغول جمع آوری کتابی پژوهشی داستانی هستم که تابستان همین امسال به چاپ می رسد همچنین بعد از ان با اجازه از استادانم اولین کتاب داستان کوتاه طنزم را روانه ی بازار می کنم .
بهترین کتابی که تابحال خوانده اید:
دل سگ اثر میخائیل بولگاکف واقعا شاهکار است شاید۵ بار آن را خواندم

بهترین داستان خودت: نمکو در فضا که من واقعا عاشق نمکوی داستانم هستم

و حرف آخر:
اول از همه از اقای داوود یوسف زاده دبیر جشنواره ی نخل و نارنج بم که تازه با او آشنا شدم تشکر می کنم و به اندازه ی پدر نداشته ام دوستش خواهم داشت و تشکر ویژه از آقای سالار گنجی ریاست قبلی اداره ارشاد که حامی انجمن اهل قلم در مدت ریاستشان بودند وآقای حجت الاسلام جعفر نیک نفس ریاست جدید ارشاد که واقعا حرف بچه های هنرمند را بر دیده می گذارند و آقای سید حسین طیبی معاون فرهنگی ارشاد بخاطر توجهاتشان به هنر و هنرمندان واگر نام کسی را نبردم بخاطر نبودن حضور ذهنم است و تشکر ویژه ام از خانواده ام واز خدایم که ذوق و هنر نوشتن را به من داد و هیچوقت تنهایم نگذاشت همان خدایی که در این نزدیکیست و در آخرجمله ام را با این شعر به پایان می برم:

شنیدم که چون قوی زیبــا بمیرد
فریبنده زاد و فریبـــــــــــــا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به کنجی
رود گوشه ای دور و تنهــا بمیرد.

نظرات بینندگان:

  1. عاشق این وبسایت شدم من.عالی هستید شما

  2. hadi arab گفت:

    az goftegoye ziba va samamane shoma lezat bordam

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفت + 15 =