. چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

کد خبر: 17035 تاریخ انتشار : شنبه 17 مهر 1395 | 18:19 ب.ظ

زخم بی التیام

راوی این روایت هر کسی باشد هیچ فرقی نخواهد کرد ؛ اگر آخر روایت اشکی گوشه چشمی حلقه زد و قلاب ذهنی جایی گیر کرد ، راوی این روایت هر کس باشد توفیری ندارد ؛ در، دیوار ، میخ . . .     ۱ –  حالا ما روستایی بودیم با اینهمه امروز خودمان را سرزنش نمی کنیم […]

راوی این روایت هر کسی باشد هیچ فرقی نخواهد کرد ؛ اگر آخر روایت اشکی گوشه چشمی حلقه زد و قلاب ذهنی جایی گیر کرد ، راوی این روایت هر کس باشد توفیری ندارد ؛ در، دیوار ، میخ . . .    

۱ –  حالا ما روستایی بودیم با اینهمه امروز خودمان را سرزنش نمی کنیم .
وقتی معلمی بچه اش را همراهش به مدرسه می آورد همه مان از خوراکی های روزانه ی توی کیفمان به او می دادیم .

اما یک جایی هست به اسم مدینه که روزگاری محمد وضو که می گرفت مردم سر آب وضویش دعوا بودند تا برای تبرک به همراه ببرند.
اما چند صباحی که گذشت یک مرد قباله ی فدک را پاره پاره کرد، تف بر آن انداخت حال آنکه تمام انارستان های بالا دست هنوز به نام زهرا بود، همه ی آبها هم اینرا فهمیده بودند .

۲ – امام حسین هرگاه به مناسبتی و در خطبه ای لازم می دید نسبتش را با نبوت به مردم فراموشکار یادآوری کند می گفت :(ای مردم ! من حسین هستم ، پسر دختر پیامبرتان . . . )
اما هیچگاه نگفت پسر علی ام زیرا از کینه مسلمانان!!! آنروز نسبت به علی آگاه بود و می دانست اینکار کمکی به پیشبرد دین جدش نمی کند که هیچ ، وقفه هم خواهد انداخت و کار را سخت تر خواهد کرد .

بقول شاعر:

 (تنهایی از این بیش که دیده است که دریا / در چاه بگرید غم تنها شدنش را

یا غربت از این بیش که خورشید شبانه / بر دوش کشد نیمه ی خاموش تنش را؟)

۳ –  فکر می کنید اگر خطبه فدکیه را در موتور جستجوی گوگل سرچ کنید چند صفحه برایمان پیدا می کند ؟

حالا اگر نامه جعلی چارلی چاپلین به دخترش را جستجو کنید چی؟

از این جالبتر نامه دفاع شاهین نجفی از گلشیفته را چی ؟

اینها صرفا مثال بودند بنده شخصا هیچ مشکلی با نامه زیبایی که بنام چارلی مشهور شده ندارم اتفاقا متنی فاخر و انسانی است

. فقط می خواهم بگویم می شود مسئولانه تر در قبال برخی سندهای جریان ساز تاریخ اسلام برخورد کرد

. اگر خطبه فدکیه یا خطبه حضرت زینب در مجلس شام یاسخنرانی امام حسین در صحرای عرفه و یا نامه امام علی به مالک اشتر را جایی در کتابهای درسی یا سرفصلهای درسی دانشگاه دیدید به ما هم خبر بدهید و ما را از گمراهی برهانید. اینها برای کشوری که می خواهد ام القرای جهان اسلام باشد چندان شایسته نیست.

جا دارد گاهی مثل دولفینهای خلیج فارس دسته جمعی خودکشی کنیم!

۴ – آنگاه که مولای گل و آینه را با ریسمان دست بستند جلوی چشم بچه هایش توهین و تحقیر تحمل کرد و آنگاه که به بهانه خلقت بی حرمتی شد از بچه هایش تنها حسن در کوچه بود و سیلی را بر گونه های نحیف مادر به چشم دید، حسن به خانه که آمد روایت کرد کبودی گونه ی مادر را روایت کرد از لگدی که پهلوی ماه آبستن را در آرزوی محسن گذاشت .
روایت کرد از . . . اما دیگر حسن هم بریده بود و نای نداشت .

گاهی با هزار لهجه از خودم می پرسم اگر حسن دوام می آورد باز هم روایتی داشت تا داغمان را تلختر کند ؟ امان از نگفته های حسن!

۵ –  وصیت کرده بود شبانه غسلش دهند و شبانه کفنش کنند و . . . زیرا محرمان دیروز حرفهایش نامحرمان امروز دردهایش شده بودند.

حاکمان همیشه ی تاریخ دلخوشند به شلوغی دور و برشان.

اما اینها فقط مردم اند و نه بیشتر! همانها که در طول تاریخ اغلب تا سکه ای روان دیدند عمله ی ظلم شدند .

همانها که مصیبتهای علی و زهرا را دیدند و خودشان را به ندیدن زدند چون نمی خواستند هزینه ای پرداخته باشند . تاریخ عجیب هی تکرار می شود !

روز عاشورا هم که هفتاد و دو نفر با سی هزار نفر رو برو شدند مردم می دانستند حق با کمتری هاست اما وجودش را نداشتند تا از کنج زاویه عافیت بدر آیند .

شب شهادت زهرا که دستان خیبر شکن مرد خانه توان بلند کردن تابوت شهیده ی نحیف را نداشت ، که دستان شیرافکن علی نای در آغوش گرفتن یتیمان زهرا را نداشت ، که پاهای استوار علی بی بهانه می لرزید، شهر چهار مرد می خواست تا تابوت زهرا را بر دوش بگیرد، سلمان و عمار و مقداد و ابوذر آمدند اما اگر یکی شان به هر دلیلی آنشب در مدینه نبود آنوقت چهارمین گوشه تابوت زهرا را . . . خاک بر سر دنیا.

۶ – بگذار هیچ کس نداند بر غربت کدام خاک بایستد و مویه کند . شاید در بی نشانی خاکت رازی است و شاید علامت سوالی برای آدمهای دنیا .

بعد از تو زمین مدار حرکتش را گم کرده، خاک هنوز بوی قدمهای رسولانه ی تو را فراموش نکرده است، بغضهایم شبیه دوازده بند محتشم پیاپی اشک می شوند ، اگر برکت دستهایت نبود آسمان ما را ریزه خوار کدامین دستاس می کرد ؟
اما دلمان خوش است که کتاب (کشتی پهلو گرفته) که روایتگر دردهای توست بی حمایتهای آنچنانی پر تیراژترین کتاب فارسی زبان است .

۷– زخمها زیادند اما زخمی که بیش از همه او را به پدر نزدیک می کرد زخم زبان مردم بود که نه تنها به غمخواری اش نرفتند بلکه از شهری که به نام پدرش مدینه النبی نام داشت او را راندند و حتی سایه درختی را برای گریه کردن از او دریغ کردند.

علی باید هم سر بر تمام چاههای دنیا فرو ببرد!

کدامین حادثه میتواند خاطره کوچه و سیلی را از خاطر حسن پاک کند؟

وقتی در کوچه های مدینه جواب سلام علی را هم نمی دهند باید هم سقیفه تکثیر شده باشد و زائران هزاره سوم سفیل و سرگردان کوچه های مدینه را بگردند.

 ۸– آن سیلی که گونه ی ماه را نیلی کرد خیلی فرق نداشت با آنکه در کربلا صورت میراث دار رنجهای متوالی مادر(زینب) را کبود کرد .

تازیانه ای که در عصر عاشورا یتیمان حسین را نواخت ادامه ی زخمهایی است که بر بازوی زهرا گل کرده بود .

دختری که با چادر خاک آلود مادر پشت جنازه ی مادرش هی می افتد و دوباره بر می خیزد خودِ همان زنی است که سال شصت و یک در شهر شام به اسیری گردانده شد .

آتشی که خیمه های حسین را سوزاند ادامه ی آتشی است که حرمت خانه ی وحی و حرمت هبوط ملائکه را نگه نداشت خانه علی و فاطمه را سوزاند و بارها و بسیارها خانه ها و دامن ها را سوزانده .
چشمهای شهر به سنگینی خواب عادت دارند اما چقدر تاریخ هی تکرار می شود ! خدایا به ما صبر کردن را یاد بده ! تا بدانم اینهمه درد را کجا می توان برد؟

(حمیدرضا واحدی)

نظرات بینندگان:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو + پانزده =