. شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳

کد خبر: 21545 تاریخ انتشار : یکشنبه 3 بهمن 1395 | 21:44 ب.ظ

زخم اختلاس دانشگاه علوم پزشکی جیرفت به کمای مادری۲۶ ساله در بیمارستان کاشانی رسید

به گزارش سایت کنارصندل، مدت زمان اندکی از زخم اختلاس بر گرده مردم جنوب کرمان در دانشگاه علوم پزشکی جیرفت نمیگذرد که بداخلاقی ها و بدرفتاریها در بیمارستان کاشانی جیرفت نمکی بر این زخم پاشیده بطوریکه داد مراجعه کنندگان را در آورد است. نشریه رودبارزمین در گزارشی بنام ” ترویج زایمان طبیعی به چه قیمتی” […]

به گزارش سایت کنارصندل، مدت زمان اندکی از زخم اختلاس بر گرده مردم جنوب کرمان در دانشگاه علوم پزشکی جیرفت نمیگذرد که بداخلاقی ها و بدرفتاریها در بیمارستان کاشانی جیرفت نمکی بر این زخم پاشیده بطوریکه داد مراجعه کنندگان را در آورد است.

نشریه رودبارزمین در گزارشی بنام ” ترویج زایمان طبیعی به چه قیمتی” گفتگویی با خانواده زن جوان انجام داده که در ذیل می آید..

حمیدرضا رشیدی نیا جوانی که برای دیدن اولین فرزند خود روزشماری می کرد اما نزدیک بود در جشن پدر شدن خود، با اتفاقی ناگوار و از دست دادن فرزند یا همسرش روبرو شود که به گفته این پدر جوان خدا به او مرحمت فرمود؛ رشیدی نیا حادثه پدر شدنش را اینگونه بیان می کند:

بعد از گذشت ۹ ماه و در حالی که همسرم هیچ گونه مشکلی در دوران بارداری از قبیل فشارخون یا کم خونی و غیره نداشت و طبق ویزیت هر ماهه پزشک در سلامت کامل این دوران را سپری کرده بود لحظه موعود برایمان فرا رسید، لحظه ای که قرار بود پدر شوم. سه شنبه شب مورخه ۱۴ / دی ماه / ۹۵ ساعت یک بامداد درد زایمان به سراغ همسرم آمد که بلافاصله او را به زایشگاه بیمارستان کاشانی جیرفت رساندیم. درد کشیدن او که شدت زیادی هم داشت تا بعد از ظهر روز بعد ادامه داشت اما زایمان به شکل طبیعی که مدنظر ماماها بود صورت نمی گرفت.

خانم من که جثه کوچکی دارد از درد به خود می پیچید و حتی در حرکتی ناخودآگاه دست خانم دکتر را می گیرد و التماس می کند که او را سزارین کند چون دیگر تحمل درد کشیدن بیش از این را ندارد و اگر درد ادامه یابد می میرد.

اما خانم دکتر دست او را با عصبانیت غیرقابل باوری پس می زند و همچنان بر زایمان طبیعی اصرار می ورزد.

حال همسرم هر لحظه بدتر می شد اما دکتر قصد نداشت عمل سزارین را انجام دهد و التماس ما هم فایده نداشت. در حالی که دستگاه فشار به همسرم وصل شده بود که بچه را بیرون بکشند، فشارخون خانمم بالا رفت و او در همان حال که دستگاه به او وصل بود بیهوش شد.

در این وقت به ما گفتند باید همین الان مبلغ ۳ میلیون تومان واریز کنید تا بیمارتان سزارین شود. اما من آن لحظه این مقدار پول نداشتم و آنها هم تاکید داشتند تا پول وایز نکنید سزارین انجام نمی شود. خیلی التماس کردم که همسرم را عمل کنند، من هر طور شده هزینه عمل را جور می کنم و می پردازم اما قبول نکردند.

گفتم همسر من که در بیمارستان بستری است و فرار نمی کند، مرخصش نکنید تا من پول را بپردازم. آخر من دانشجو هستم و همان لحظه تهیه این مقدار پول برایم مقدور نبود.
از آن طرف حال همسرم هر لحظه بدتر می شد و از این طرف التماس من فایده نداشت. خلاصه خانمم را در همان حال بیهوشی بردند اتاق عمل. بچه را بیرون آوردند در حالی که سر بچه ورم زیاد داشت. بعد از عمل سزارین که۲۰ دقیقه طول کشید خانمم دچار ایست قلبی شد.

دکترها به تکاپو افتادند و با دستگاه تنفس دادند و بعد از مدتی خطر رفع شد. اما در این هنگام همسرم به کما رفته بود. قصد اعزام همسرم به بیمارستان افضلی پور کرمان را داشتند چون ICU بیمارستان افضلی پور تخت خالی نداشت به بیمارستان امام خمینی بخش ICU منتقل شد. ۳ روز در این بخش بستری بود اما هیچ تغییری در حال او پیدا نشد بنابراین بعد از این مدت او را به بیمارستان افضلی پور اعزام کردند.

حتی عدم حضور پزشک همراه همسرم در مسیر اعزام از جیرفت به کرمان، مورد انتقاد کادر بیمارستان افضلی پور قرار گرفت که گفتند باید همراه بیماری که هر لحظه تشنج می کند حداقل یک پزشک می بود، زیرا فقط یک تکنسین فوریت های پزشکی همراه بیمار ما بود. مدت ۱۰ روز همسرم در بخش ICU بیمارستان افضلی پور بستری بود.

 

روزهای سختی بر ما و خانواده هایمان گذشت. در حالی که ضریب هوشی همسرم همچنان صفر بود و تغییری حاصل نمی شد. شب ۲۲ دی ماه دکترها ما را جواب کردند و گفتند ضریب هوشی بیمار شما صفر است و ضربان قلب ندارد. گفتند فردا صبح دستگاهها را از بدن بیمار شما باید جدا کنیم.

التماس کردیم روزی دیگر صبر کنندو به بیمار ما فرصت دهند. نذر و نیاز کردیم و از خدا خواستیم به ما کمک کند، به دکترها با التماس و خواهش می گفتم، همسر من هنوز ۲۶ ساله است و آرزوهای زیادی داریم.

خیلی سخت گذشت اما درست روز بعد در کمال ناباوری همه، همسرم کمی تکان خورد و امیدی در دل ما زنده شد. دکترها این را علامت مثبتی عنوان کردند و بالاخره انگار چیزی مثل معجزه رخ داد و همسرم بهوش آمد این در حالی است که به گواه کارکنان آن بخش تا کنون چنین اتفاقی غیرممکن بود که بیماری با ضریب هوشی صفر بهوش بیاید. بعد از بهوش آمدن همسرم مدت ۳ روز در بخش زنان بیمارستان افضلی پور بستری بود و بعد از آن مرخص شد. اما متوجه شدیم متاسفانه همسرم دچار آسیب های مغزی و قلبی شده است، همسرم دچار فراموشی شده و در این زمینه مشکل دارد، هیچ چیز یادش نمی ماند و حتی گاهی فراموش می کند فرزندی دارد. به همین دلیل فردا عازم کرمان هستیم تا او را نزد پزشک مغز و اعصاب و قلب ببریم. سر نوزادمان هم هنوز ورم دارد و باید بعد از ادامه درمان همسرم، نوزادمان را هم نزد پزشک ببریم تا آسیبی متوجه او نباشد.
این اتفاقات ناگوار واقعا می توانست برای ما رخ ندهد اگر دکتر زودتر همسرم را سزارین می کرد و بر زایمان طبیعی به آن شدت اصرار نمی کرد، اصراری که نزدیک بود جان همسرم را بگیرد.
من یک جوان دانشجو هستم که بنا به فرموده مقام معظم رهبری برای افزایش نرخ ازدواج و جمعیت کشور، خیلی زود و در دوران دانشجویی ازدواج کردم. اما با این اتفاق بسیار رنج آور مطمئن باشید « ترانه » دخترم، اولین و آخرین فرزند ما خواهد بود. من و همسرم دیگر هرگز بچه نمی خواهیم چون واقعا فرزنددار شدن برای ما بسیارگران تمام شد و اصرار بی مورد دکتر بر زایمان طبیعی و دردها و آسیب هایی که همسرم متحمل شد او را برای همیشه از زایمان ترسانید.

لطفا صدای من را به گوش همه برسانید تا شاید مسئولان مربوطه در حوزه زنان و زایمان چاره ای بیاندیشند. زیرا اصرار بر زایمان طبیعی وقتی که پای جان زنان و نوزادان در میان است به نظر کاری عاقلانه نیست و مطمئن باشید اگر این شیوه کماکان در دستور کار پزشکان زنان قرار گیرد بجای افزایش جمعیت به کاهش جمعیت می انجامد. امیدوارم دیگر شاهد اینگونه اتفاقات تلخ برای هیچ خانواده ای نباشیم. لازم است عنوان کنم من از این خانم دکتر و مسئولان مربوطه بیمارستان کاشانی شکایات متعددی به مراکز کشوری نمودم که منتظر رسیدگی هستم./

با تشکر، حمیدرضا رشیدی نیا

رودبارزمین


نظرات بینندگان:

  1. حقیقت دردناک گفت:

    خانمم باردار بود و با آبجوش سوخته بود چند ساعت نگهش داشتند تا دکتر از اتاق عمل بیاد یه رفتار بسیار ناشایست پرسنل اونجا داشتند انگار که نه انگار، از ساعت ۴عصر تا ۱۲ شب منتظر موندیم سوختگی هاش همش تاول زده بودند
    سوپروایزرها هم از این گوش میشنیدند از اون گوش… کم مونده بود به سازمان حقوق

  2. ناشناس گفت:

    لعنت خدا بر همه دکترای بی شرف خصوصا پزشکای۱۴شهرستان محروم

  3. ... گفت:

    حالا فیلنامه بالیووده یا هر چیز دیگه اما این اتفاق در قتلگاه کاشانی افتاده. من خودم شاهد چندین و چند ورد نارضایتی هستم که اگر لازم باشه بعنوان شاهد حاضریم شهادت بدیم که در این مکان خیلی با مردم بد برخورد می شود . کاش یکی می امد بازرسی با لباس مبدل!!

  4. علی گفت:

    کمی به ترکیب معاونت درمان و ساعت حضور معاون درمان در مطب و محل کار دقت کنید پی میبرید چرا اینقدر اوضاع در درمان خرابست “اخه مگر قایم مقام معاونت درمان که همه کاره است ویک پرستار ,میتواند مسایل درمان یک دانشگاه را مدیریت کند از طرفی معاون درمان هم که اهل تهران است و اخر هفته در تهران خوشی میکند پس چطوری انتظار است وضع خوب شود “””مسولان محترم بالا دست کمی به مردم هم فکر کنید

  5. 1 گفت:

    عکس اخر قرنیزها ودیوار توجه کنید بنظر شما این شبیه یه بیمارستان در سومالی نیست

  6. ناشناس گفت:

    ایشون فرمودند ۳ میلیون ازشون پول خواستن
    اول بگن دقیقا چه کسی از ایشون پول خواست
    دوم ایشون گفتن بهشون گفته شد تا پول ندی عمل نمیکنیم و وسط داستان نفهمیدیم چطور بدون پرداخت پول عمل شد
    سوم ضریب هوشی حداقل ۳ میباشد
    چهارم دستگاه زمانی از بیمار جدا میکنن که مرگ مغزی ثابت بشه توسط سه پزشک
    و اگر مرگ مغزی باشه دیگه برگشتی نداره
    خبرنگاری که این متن تنظیم کرده قبلا نویسنده فیلنامه فیلمهای بالیوود بوده قطعا
    آخه این همه دروغ چرا
    شنیده بودم جیرفتیها از فیلم هندی خوششون میاد فکر نمیکردم تا این حد

  7. علی گفت:

    پیشنهاد میکنم استاندار محترم و فرمانداران هفت شهرستان جنوبی واکنش شایسته ای در قبال سلامت مردم از خود نشان دهند ‘اینطور نمیشود در دانشگاهی بدلیل سومدیریت مردم تلف شوند و مدیران بالا دستی سکوت کنند . بالاخره ما مردم هم حقی داریم به داد ما برسید ‘به داد مردم برسید ‘سلامت مردم فابل معامله سیاسی نیست “چرا کسی فریاد مردم را نمیشنود

  8. علی گفت:

    ضریب هوشی صفر نداریم .. پایین ترین ضریب هوشی سه می باشد . یعنی فرد مرده هم ضریبش سه است .
    انشاالله همسر ایشان سلامتی خود را بازیابد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دو × 1 =