. شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

کد خبر: 32198 تاریخ انتشار : جمعه 5 مرداد 1397 | 07:09 ق.ظ

سفری به محروم ترین روستاهای قلعه گنج / جایی که رنج هم شرمنده میشود

تصمیم گرفتیم همراه با مدیر کل کمیته امداد امام خمینی (ره) ومدیر کمیته امداد شهرستان قلعه گنج و بخش چاه دادخدا به محروم ترین روستاهای شهرستان سفری داشته باشیم آفتاب نیمه آسمان را سپری کرده بود که به سمت روستای جهلدر در فاصله ۱۵۰ کیلومتری شهرستان حرکت کردیم و بعد از گذر از روستاها و […]

تصمیم گرفتیم همراه با مدیر کل کمیته امداد امام خمینی (ره) ومدیر کمیته امداد شهرستان قلعه گنج و بخش چاه دادخدا به محروم ترین روستاهای شهرستان سفری داشته باشیم آفتاب نیمه آسمان را سپری کرده بود که به سمت روستای جهلدر در فاصله ۱۵۰ کیلومتری شهرستان حرکت کردیم و بعد از گذر از روستاها و طی مسیر ۱۱۰ کیلومتر جاده آسفالت بلاخره به روستای چاه المدین رسیدیم با اینکه عصر بود اما هنوز هوا گرم و سوزان بود، مردم روستای چاه المدین میگفتند بعد از این روستا به رودخانه ای میرسید که نامش تنگ سمسیلی است و دیگر تلفن همراه هم آنتن نمیدهد بعد از گذر از اخرین روستای چسپیده به اسفالت از پیچ و خم رودخانه ای بزرگی که چند روز پیش باران تند تابستانی جاده کوری را که محل رفت و آمد مردم بود را خراب کرده بود با مشقت و سختی و با گذر از پیچ و خم های رودخانه بعد از طی ۴۰ کیلومتر بلاخره به روستای جهلدر که شامل چندین کپر کنار تپه ای که تعدادی گوسفند هم در حال چرا بودند،رسیدیم.

ابتدای ورود با بدرقه ی چند کودک که گویا خوشحال بودند توجهمان به خاموشی روستا جلب شد هوا کم کم داشت تاریک میشد و اما روستای جهلدر…

 

روستای با جمعیت بالای صد نفر که خودشان میگفتند ۲۰ سالی هست از کوه های اطرف که به تنهایی زندگی میکردند به این روستا مهاجرت کرده اند و قبول کردند که زندگی اجتماعی در کنار همدیگر داشته باشند روستایی که از امکانات دولتی هیچ بهره ای نبرده اند.

خانم جعفری دهیار روستا میگفت به علت نبود جاده، بد مسیر بودن و نداشتن وسیله نقلیه زنان باردار دو ماه قبل از زایمان روستا را ترک می کنند و به روستاهای نزدیک تر به شهر با اقوام و خویشاوندان زندگی می کنند و بعد از زایمان به روستا برمیگردند. البته این را هم اضافه کردند که چندین نفر هم به علت نرسیدن به بیمارستان فوت کرده اند.

خانم جعفری در ادامه صحبت هایش به نداشتن برق، نبود آب اشامیدنی و لوله کشی آن، نداشتن مسکن، بهداشت و غیره اشاره کرد و گفت از امکانات دولت تاکنون هیچ چیزی نصیب این روستا نشده است.

صحبت های دهیار دلمان را به درد اورد بیشتر از این جمله که گفت: چندین کودک به علت عقرب گزیدگی جان خود را از دست داده اند.

یکی از پیرمردهای روستا که دلش خیلی به درد آمده بوده گفت همه دارای ما چندین گوسفند هست که به علت خشکسالی کم کم تلف می شوند وی به یکی از مشاغل خانم های روستا که حصربافی بود اشاره کرد وگفت مردان از جنگل های اطراف به زحمت شاخ و برگ درخت داز (نخل زینتی) را می برند و خانم ها حصیر درست می کنند و به قیمت ۵ هزار تومان به دلال می فروشیم. مشهدی محمد می گفت هر حصیری سه روز طول می کشد تا درست شود.

کلثوم زنی که شوهرش چند سال است فوت شده بود گفت ۵ فرزند دارم که زندگی برایم خیلی سخت است وی گفت فرزندانم به علت کمبود امکانات از ادامه تحصیل محروم مانده اند.

یکی از خانم هاکه چند روز پیش عقرب دست بچه اش را نیش زده بود و هنوز جای زخم مانده بود گفت شانس آوردم با داروی محلی بچه ام را مداوا کردم و از مرگ نجات پیدا کرد.

تعدادی از خانم ها از نداشتن شناسنامه و نگرفتن یارانه گله می کردند و می گفتند هر گاه به قلعه گنج برویم ۵۰ هزارتومان فقط ایاب و ذهاب هر نفر هست که رفتن به شهر را برایمان سخت کرده است.

شورای اول روستا می گفت بچه های ما نمیدانند میوه چی هست، آنها به غیر از خرما و نان دیگر هیچ خوراکی نمی شناسند.

درد خیلی زیاد بود،عمق فاجعه بیداد می کرد هر طرف نگاه می کردیم جز بدبختی و رنج چیز دیگری مشاهده نمیشد.

مدیر کل کمیته امداد از این همه محرومیت به شدت گریه کرد و بابت این همه محرومیت تاسف می خورد، شب شد تمامی اهالی روستا را به شامی که از طرف کمیته امداد تدارک دیده شده بودند ،میهمان کردند و مدیر کل و همکارانش در کنار مردم شام را صرف کردند.

شب بسیار سختی بود گرمای هوای کوه هنوز به شب اجازه خنکی را نمی داد آن شب را به سختی تا صبح گذراندیم. با خودم فکر می کردم خدایا من امشب را نتوانستم بخوابم چطور اینها دوام آورده اند و چکار می کنند از خوردن آب گرم دل درد گرفته بودم.

صبح بعد از نماز صبح مردم در محل اسکان ما در مدرسه ایی که در روستا ساخته بودند تجمع کردند این سازه تنها سازه سیمانی روستا بود.

از طرف مدیر کل کمیته امداد به تمامی روستائیان موکت، روفرشی، پتو، تشک، بسته غذایی، شامل روغن، عدس، چای، برنج و تمامی خوراکیهای خشکبار و بسته های بهداشتی، تانکرآب، کوزه، کپسول، گاز، فرگاز و تمامی امکانات اولیه زندگی توزیع شد.

تعدادی از مردم اطراف روستاهای نزدیک به آسفالت که وضعیت زندگیشان از آنها بهتر بودهم جهت دریافت اقلام ذکرشده به این روستا آمده بودند که لیست آنها توسط مدیرکل ثبت شد و مقرر گردید در اولین فرصت به آنها نیز رسیدگی شود. آقای ناهوگی تنها معلم روستا که می گفت تعداد ۱۰ دانش آموز دارم و از وضعیت بد دانش آموزان با مدیر کل صحبت کرد و مدیرکل نیز قول دادند تمام پوشاک و هزینه ثبت نام و کتاب دانش آموزان را متقبل شود. مدیر کل قول داد تمام دانش آموزانی که از تحصیل جا مانده اند از این روستا به شهر مراجعه کنند و با هزینه کمیته امداد در مدارس شبانه روزی مشغول به تحصیل شوند.

اما یک سوال ذهنم را مشغول کرد و سوال کردم از شورای روستا چرا اینجا را ترک نمی کنید گفت ما راهی نداریم، و امکاناتی در اختیار ما نیست که بتوانیم در یک مکان دیگر سکونت کنیم .

تعداد زیادی از جوانان روستا از پیشنهاد بنده استقبال کردند.اتفاقا مدیرکل هم قول دادند درصورتیکه که آنها مکانی را در نزدیکی جاده های دسترس پیدا کنند کمک می کنند تا یک روستای خوب و با امکانات اصلی برایشان فراهم کنند.

در مسیر برگشت از روستای جهلدر به روستای دیگر بنام بنگرو رفتیم که چند روز قبل توسط مدیر کل تمامی امکانات به آنها داده شده بود.

نصب سه الی چهار سرویس بهداشتی با حمام پیش ساخته و تجهیز آب آشامیدنی روستا مانده بود که انجام شد و مردم بسیار خوشحال بودند و امیدوار شدند .

در حین برگشت از ماموریت این سفر چندین بار ماشین ما در شن گیر کرد و تا غروب به قلعه گنج برگشتیم .

و بنده و تمامی کسانیکه همراه ما بودند از اینکه یک کار مفید انجام داده بودیم خوشحال بودیم و این خستگی با رضایت مردم و خودمان قابل تحمل بود.

گزارش از: محمد حیدری

نظرات بینندگان:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفده − دو =