. سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

کد خبر: 33273 تاریخ انتشار : چهارشنبه 23 آبان 1397 | 15:46 ب.ظ

نقدی بر مقاله “لوار داغ درون رگهای ِ جنوب” در ماهنامه ستاره کرمان/ بقلم حمید شهریاری

حمیدشهریاری کوتکی/ از سالهای دوری است که، در کنار کتاب‌ها و مقاله‌های بسیارارزشمندی که توسط اهل قلم در مرکزاستان راجع به مناطق جنوبی استان نوشته می‌شود؛ شوربختانه هر از گاهی کتاب ها و مقاله هایی از این هم استانی های نازنین می‌بینیم که آنقدر آدرس اشتباهی در نوشته‌ها شان هست که هر کسی بخواند، نخستین چیزی […]

حمیدشهریاری کوتکی/ از سالهای دوری است که، در کنار کتاب‌ها و مقاله‌های بسیارارزشمندی که توسط اهل قلم در مرکزاستان راجع به مناطق جنوبی استان نوشته می‌شود؛ شوربختانه هر از گاهی کتاب ها و مقاله هایی از این هم استانی های نازنین می‌بینیم که آنقدر آدرس اشتباهی در نوشته‌ها شان هست که هر کسی بخواند، نخستین چیزی که درک می کند این است که تحقیقات این نویسندگان از طریق تلفنی یا براساس شنییده هایی از این وآن است.
در این راستا می شود به مجموعه کتاب‌هایی اشاره کرد که یک دهه پیشتربه هزینه اداره کل میراث فرهنگی استان کرمان منتشر شدند. اصل کار بسیار ارزشمند بود. به گونه ای که برای هرشهرستان جنوب استان یک کتاب در شناخت موقعیتهای جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و معرفی آثارباستانی و مکانهای گردشگری بود.
باوجودی که انتشار این کتاب ها با هزینه‌های بسیاری همراه شده بود، اما از نظر محتوا آثاری بسیار ضعیف بودند. اشتباه های بسیار واضح و آشکاری داشتند. از آنجایی که بانی آن میراث فرهنگی بود، این اشتباهات می توانستند خسارت های فرهنگی و پیامدهای تاسف برانگیزی از خود در جامعه بر جای بگذارند.
همان سال‌ها نقدی بر چند کتاب از این مجموعه نوشتم.. از جمله نقدی بر کتاب ‌”کهنوج بر ستیغ پایداری” بود.
……………….
مورد دیگر اینکه سال گذشته مقاله ای در یکی از نشریات معتبرکرمان باعنوان “سعید خان مالکی پرچمدار ملی”منتظر شده بود. نکات جالب این بود، در حالیکه شخصیت سعیدخان مالکی که دراواخر دوره قاجار تا دوران پهلوی اول می زیست، معرفی وعکس وی درج شده بود، اما ماجراها و روایت های زندگی شخصیت تاریخی دیگری بنام امیرسعیدخان رودباری (زندگی در اواخر عصر زندیه تا فتحعلی شاه قاجار) منتشر شده بود.
این تفاوت به اندازه ای بود که حتی مردم عادی جنوب کرمان را هم به خنده می انداخت. رواج بی توجهی و افزایش بی اعتمادی به نشریات، کمترین خسارتهای فرهنگی متاثر از این دست از اشتباهات است، که در واقع حاصل نبود مطالعه کافی نویسندگان ما هست.
اشتباه گرفتن قلعه تاریخی کهنوج با قلعه ضرغام السلطنه ازمهمترین اشتباه نویسندگان ما در این دو دهه می توان دانست. این اشتباه را بارها در نوشته های نویسندگان تا سخنان چهره های اجرایی و سیاسی برجسته شهرستان تا مسئولین استانی و کشوری درسفرهای خود به جنوب مرتکب می شوند، می توان دید و شنید که قلعه تاریخی کهنوج را به نام ضرغام السلطنه معرفی می کنند. در حال که ضرغام السلطنه رودباری حتا یک روز هم دراین قلعه نه زندگی داشته ونه حکومت کرده است.

 

چندی پیش نوشته ای دردهمین شماره ماهنامه کشوری “ستاره کرمان” از نویسنده هم استانی مان حامد حسینی پناه کرمانی در مورد کهنوج بنام « لوارداغ در رگهای جنوب» منتشر شده بود که با خوشحالی و اشتهای خاصی خواندم. اما شوربختانه دراین نوشتار هم از همان دست اشتباهات را دیدم، ناچار به واکنش نقدنویسی شدم.
با همه ی احترامی که به این نویسنده نازنین هم استانی مان قائل هستم و با طلب پوزش و درخواست بخشش از جسارتم، نقد خود را بر این مقاله می‌نویسم.‌
این دوست مان پس از آوردن نوشته ای از کتاب «جغرافیای کرمان» بقلم حسین کلانتری در مورد قلعه کهنوج و وجه نامذگذاری آن ، نوشته است. «وجود قلعه هایی همچون قلعه کهنوج که در مرکزشهر کهنوج واقع شده است و
مرکز حکومت ضرغام از طایفه خوانین می باشد»
این قلعه مرکز شهر همانگونه که نوشتم مرکز حکومت میرزا خان ضرغام السلطنه رودباری نبوده است. نام این قلعه تاریخی داستوگان است. که به قلعه ملک دینار معروف است. درحدود سال ۱۲۴۴هجری توسط امیرسعیدخان رودباری مرمت .وبخش هایی هم به آن افزود..از آن پس این قلعه به نام امیرسعید خان رودباری معروف شد. هرچند تا هنوز هم نام هایی چون قلعه ملک دینار و داستوگان هم به زبان می آورند. اما بعدها در در دوران محمدشاه قاجار در ماجرای شورش آقا خان محلات این قلعه به شدت آسیب دید.
از دوران حکومت ضرغام نظام امیردران خان رودباری (معاصر اواخر دوران ناصرالدین شاه) در این قلعه عملا کسی به سر نمی برد. تنها برای زندانی کردن افراد خطرناک استفاده می شده است. با مرگ امیر دران خان رودباری ، که در جوانی وقوع پیوست، وچون فرزندانش خردسال بودند، میرزاخان ضرغام السلطنه عموزاده وی که مردی لایق و کاردان بود به حکومت این نواحی رسید. و در فاصله یک کیلومتری شمال قلعه تاریخی تپه هایی دیده می شود. در دامنه شمالی این تپه سازه ای که بیشتر شبیه یک کاخ است.بر روی خرابه قلعه ای باستانی بنا گردیدوبه قلعه ضرغام معروف شد. این تمام آن چیزی است که به نام قلعه ضرغام می‌شناسیم.

در بخش دیگری از یادداشت خود در چگونگی نامگذاری کهنوج افزوده است : « ..؟. قنات شیخ آباد، قنات اصلی آن منطقه بوده است و به دلیل وجود آب این قنات، آبادانی و وفور نعمت زیادی …..»

 

اضافه کنم که در کهنوج، قنات های معتبر بودند که قنات شیخ آباد یکی از آنها بوده و بر دیگرقنات ها مزیتی ندارد. اگر بخواهیم همین تعریف در مورد یکی ا قنات های کهنوج داشته باشیم‌‍، قطعا آن قنات حیدرآباد است که ازهمه حیث بر همه ی قنات ها از جمله قنات شیخ آباد برتری و ارجحیت داشته است. قنات حیدرآباد آب جهت آبیاری «باغ جنجال» وکشت زارهای حیدرآباد و مزارع غربی کهنوج تا زه را تامین می کرد . اما قنات شیخ آباد تنها « باغ صندل» و مزارع کنار قلعه را آبیاری می نمود.

 

نویسنده مقاله دربحث موقعیت جغرافیایی کهنوج مطالبی نوشته است که موجب بهت و شگفتی من شد.

نوشته است: « کهنوج از شمال به جیرفت و عنبرآباد واز جنوب به هرمزگان، از شرق سیستان و بلوچستان و ازغرب به شهرستان منوجان منتهی می شود.》

این نشانی با هرجایی همخوانی داشته باشد، اما با کهنوج مطابقت ندارد.

اگر این نویسنده گرامی کهنوج را ندیده است،میتوانست با اندکی زحمت، نگاهی به یک نقشه جغرافیایی امروزی بیندازد.

تا ببیند که کهنوج در شمال با شهرستان های فاریاب و عنبرآباد و از غرب با هرمزگان، از جنوب با منوجان واز سمت مشرق با رودبار جنوب وقلعه گنج همسایه است.

ودر معرفی ارتفاعات کهنوج بازهم دچار اشتباه شده است.

چنانک. کوههای بشاکرد و موردان را مهمترین ارتفاعات شهرستان کهنوج نوشته است.

در حالی که می دانیم ، بشاکرد در استان هرمزگان و نواحی شرقی آن هم یعنی مارز در قلعه گنج و کوههای موردان هم درشمال شهرستان فاریاب واقع شده است.

از نکات جالب توجه دیگر این است که تنگ موردان که درشمال فاریاب واقع شده است از جاذبه های گردشگری کهنوج معرفی کرده است..

ودر جایی دیگر نوشته است،

《اما شاید آنچه می توان شهرستان کهنوج را از دیگر نقاط کشورمان متمایز کند، این است که زندگی به صورت ایلی و طایفه ای در این منطقه همچنان رواج دارد‌.》

 

▪من نمی‌دانم این دوستمان بنا برچه سند ومدارکی وچه مشاهداتی چنین چیزی را نوشته است؟

البته که در کهنوج هم این روزها مانند دیگر شهرستانهای جنوبی و حتا دیگر مناطق کشور. قبیله گرایی روندی روبه رشد و ناخجسته و افراطی یافته است. وفرهنگ و مشی قوم گرایی در همه ی سطوح اجتماعی ما در حال رشدی قابل تامل است.. اما اینکه این دوست مان بگوید کهنوج را با دیگر مناطق کشور متمایز می کند، از نظر بنده. سخنی اشتباه است و پذیرفته شدنی نیست.

قبیله‌گرایی و قوم سالاری دربسیاری از شهرستانها ومناطق ایران به خصوص در جنوب شرق ک شور روندی روبه افزایش ونگران کننده دارد، و این شهرستان هم از این قاعده مستثنا نیست و منحصر کردن این روند به این یک شهرستان سخنی منطقی نمی تواند باشد.

 

سپس خود نویسنده به سمت قبیله گرایی می رود. و اما در حالی که دارد از قبایل کهنوج می نویسد ولی نامهای قبایلی از قلعه گنج و رودبار و فاریاب نوشته است..و تنهارنام قبایل کهنوجی در این فهرست وجود ندارند.

جهت اطلاع این دوستمان نام برخی قبایل در شهرستان کهنوج می نویسم. ضمن طلب پوزش از قبایلی که شاید نامشان الان در ذهنم نباشد..

تاجیک.سهرابی. محمودی.شهریاری. لورگ۶۶۷، مالکی،مهیمی ، لطف الهی .حمزه ای،وزیری ، احمدی ، امیری ، میرانی. دیناری. عباسی. …….

 

این دوست نازنین مان سرانجام می رسد به (به قول خودش)

زبان وگویش ویژه مردم این خطه:

ونوشته است:

《 در دوران قدیم از جیرفت تا رودان را رودبارزمین یا ایلات رودبار می خواندنِد ، که تحت کنترل حکام مکران بود، بعد از آن طی قرون اخیر تحت تسلط فارس و کرمان درآمد. که همین امر باعث گردید، مردمان این دیار دارای زبانی مشترک وتقریباً مستقل از زبان پارس باشند.

 

به نظر بنده این بخش از تاسف برانگیز ترین نوشته ی مقاله این دوست مان است .

واقعا در شگفت ماندم. مطالبی هستند که تبعات پیامدهایی دارند که باید نویسنده اگر تخصص و علم آن بخش رادارد. ننویسد بهتر است تا ناخواسته خوراک دشمنان این مرز و بوم را فراهم کند.

کاش این دوستمان منبع این نوشته خود را هم ذکر می کردند. کاش می نوشت منظورش از این دوران قدیم که نوشته، کدام بُرهه از قدیم است.؟

این دوران منظور وی چه دورانی بوده است… ؟

رودبارزمین در چه قرنی وتحت کنترل کدام حاکم مکران بوده است؟ این حاکمان مکران که بوده اند و در کدام دوره بر جنوب کرمان مسلط بوده اند …؟‌‌ کاش این دوستمان بنمایه و منابع این نوشته ها را هم می نوشت….؟

 

در نگاه به تاریخ ایران و کرمان و آثار همه مورخین نامدار ایرانی و اسلامی در همه ادوار چون نیک بنگریم می بینیم که نه تنها رودبار زمین هرگز بخشی از خاک مکران و یا تحت حکام آن نبوده ، ومی بینیم که نه تنهاهمیشه بخشی از خاک کرمان زمین بوده، بلکه میناب و بندرعباس به عنوان بخشی از کرمان شناخته می شدند . 

رودبار زمین وحتا تا کرانه های شمالی. دریای پارس و دریای مکران بخش ناگسستنی از خاک کرمان بوده اند.

در تاریخ نمی شود همین طوری به میل خود مطلبی گفت و نوشت.. باید آنچه که می نویسی حتما با ذکر منبع باش.
در بحث زبان شناسی نمی شود با برداشت شخصی نظریه بپردازی کرد .
در این مباحث زبان شناسی ، بدون مطالعه و تخصص نمی شود همین طوری مطالبی بنویسیم تا خوراک پان ها و منافقین تجزیه طلب را مهیا کنیم.
سخن گفتن در بحث زبان شناسی تخصص ویژه می‌خواهد .
در این بخش نمی ش‌ود د با برداشت های شخصی و نظریه پردازی کرد .
چنانکه این نویسنده هم استانی ارجمند نوشته است:
《 زبان رودباری زبانی قدیمی است که از تلفیق دو زبان بلوچی و گویش بندری، زبانی مستقل به وجود آمده است.》

چه خوب بود این دوست مان می‌نوشت، این نتایج را بر اساس کدام تحقیقات خود یا پژوهش های میدانی کدام پژوهنده می گوید.؟
واین که نوشته است بر اساس نظریه کدام دانشمند. زبانشناس است..؟ یا بر اساس مقاله کدام نویسنده ای نوشته شده است؟

آقایان این مجله معتبری کرده است این همه هزینه می شود این نشریه با این همه ویژگی با این همه توانمندی ها با این پتانسیل ذهن می شود کسانی که می خواستند سایت مقاله های تخصصی نوشته شود

اما باید بدانیم که گویش رودباری از اساس با بلوچی تفاوت بسیاری دارد..
استاد مطلبی متخصص زبانهای باستانی که حدود ۱۴سال است روی فعل گویش رودباری تحقیق می کند. پرفسور گرشویچ چند دهه است، روی گویش بشکردی و رودباری پژوهش دارد..
با استادمحمد مطلبی متخصص زبانهای باستانی. چندسال پیش که گفت گوی مطبوعاتی داشتم. که گفت . گویش رودباری. با قدمتی بسیار کهن. دارد ومنشعب از از پارسی میانه نشانه جنوبی ساسانی است .
وگفت. َ در بحث ساختار و چه در بحث دستورزبان با بلوچی متفاوت است .
گویش رودباری درتبار شناسی. منشعبی از زبان پهلوی ساسانی جنوبی است. اما بلوچی از شاخه شمال غربی پهلوی اشکانی محسوب می شود .
اما می شود گفت به سبب همجواری همزیستی این دو گویش طی قرن‌های متمادی، واژگانی از این دو گویش به هم راه یافته اند یا بقولی از همدیگر وام گرفته اند.
که امروزه واژگان مشترک بسیاری در گویش رودباری و بلوچی وهرمزگان بسیارند.
گویش رودباری و بشاگردی ک از یک خانواده اند به احتمال زیاد همان زبان قبایل کوفجی ( کوچ یا قفص به عربی) است. که مورخین قرن چهارم هجری از جمله ابوعبدالله احمد مقدسی در کتاب احسن التقاسیم نوشته اند《 در کرمان به فارسی سخن گویند اما کوفجی ها
با زبانی خاص وبلوچ ها هم با زبانی دگر دارند..

و اما نویسنده گرامی در پایان هم علت گرایش مردم رودبار زمین را به زبان و زندگی بلوچی را. زندکی سالیان زیادی تحت سیطره سران بلوچها نوشته است… اما. ننوشته است که ا ین دوران. در کدام قرن بوده است. و این سران بلوچ که رودبارزمین را. یر سلطه خود گرفته بودند چه نام داشته اند… ویا. منبع نوشتاری و اسناد آن. کدام وکجا هستند…..؟‌

از دوست گرامی پوزش و بخشش می‌طلبم… اما خواهشمندم با مطالعه و تحقیق و دقت بیشتری به نوشتن در مورد مسائل اجتماعی بپردازند. و مواردی که تخصص لازم دارد ِ از نظریه متخصصین استفاده کنند… در مورد جوامع و مناطقی که اطلاع ندارند .

نظرات بینندگان:

  1. ناشناس گفت:

    شما هوتی ها نسبتی ندارین😂😂😂

  2. بلوچ زهی گفت:

    هیچ تاریخ درستی در مورد قومی به نام کوچ وجود ندارد جز منابعی که پر از ضد و نقیض هستند و بس که اگر آنها را مد نظر قرار میدهید یکی میگوید که زبانشان عربی و اینها کوچندگانی از یمن هستند دیگری زبانشان را سندی دانسته دیگری آنها را دراویدی دانسته و البته که که اگر از روی انصاف بخوانی پی خواهی برد که کوچ هیچگاه جدا از بلوچ نبوده و کوچ همان کوپچ و کوهنشین هست همان که هنوز به کوهی و بلوچ کوهی مشهور هست بازی با واژه کوچ فقط تحریف تاریخ هست و بس

    هیچ هیچ هیچ فرد و قوم در عامه مردم پیدا نمیشود که خود را کوچ یا کوپچ بداند چه جور شما ادعای چنین قوم موهومی را دارید؟؟
    حکومت بلوچ ها بر رودبار قابل انکار نیست هنوز هم اگر حکومت مرکزی تضعیف شود این بلوچ ها هستند که کسی در جلویشان تاب نمی آورد
    جمعیت بلوچ در جنوب کرمان فعلی حداقل یک سوم جمعیت کل منطقه هست
    و
    شما بفرمایید که حاکمین به اصطلاح کوچ در این منطقه کی و کجا بوده اند
    یا به گمانم خوشحالید که دیلمیان و غزها و سلجوقیان ترک با کشت و کشتار و نیرنگ اجدادتان را کشتند و بر شما حکومت کردند

  3. بلوچ زهی گفت:

    خیلی متاسفم که پژوهشگران ما اینجور سرسپرده اند انگار صدای مردم را نمیشنوند مردمی که گرچه جز کرمان هستند اما هرگز نتوانستند خود را کرمانی بنامند انگار پژوهشگران خود را به خواب زده اند که سراسر حکومت ایران در طول تاریخ ملوک الطوایفی بوده و گاهی صفاریان و گاهی دیلمیان و گاهی غزنویان در جنگ ها و کشور گشایهای خود حاکمان منطقه را مغلوب میکردند و شهرها و آبادیها را یکی پس از دیگری تسخیر خود میساختند جناب شهریاری انگار عامدانه پی حذف نام بلوچ از کرمان خصوصا جنوب کرمان هستند و پان بلوچیسم را بهانه ساخته اند اما بلوچ و بلوچکاره قابل حذف نیست زیرا نام تمام آبادیها و فرهنگ نام این منطقه و تمامی آداب و رسوم کهن و اصیل منطقه بلوچی هستند جنوب کرمان سرزمین باستانی بلوچها هست و هنوز هم واژه بلوچکاره در این جغرافیا کاربرد دارد و جنوب کرمان منهای بلوچ و فرهنگش دیگر هویتی نخواهد داشت اما هر کس اندکی تاریخ خوانده باشد به نقش بلوچ در این جغرافیا پی خواهد برد حتی آخرین خاندان حاکم بر رودبار زمین (مالکی ها) که خود عرب بودند نیز وابسته به خاندان بلوچ بودند و در تاریخ شفاهی مردم حاکمیت ملک دینار بلوچ در منطقه هست و آثار قناتهای طایفه رند همان قدرتمندترین طایفه بلوچ هنوز در حاشیه جازموریان خصوصا از سمت قلعه گنج تا جازموریان هست مگر تاریخ برکت بلوچ رو در بشکرد میتواند انکار کند مگر خاندان کامرانی در مارز خود را از سالارزهی های خاش نمیدانند مگر کمبر میرداد در هفت کوه شهری حکومت نکرد و…. هنوز ردپای بلوچ ها در جبالبارز شمالی و حضور هم اکنون بلوچ ها در جبالبارزوجنوبی رو میتوان مشاهده کرد مگر نه اینکه در تقسیم بندی های طایفه ای جنوب کرمان به دور از هر نژاد پرستی مردم یا خود را بلوچکاره میدانند یا هم فارس و…. که جمعیت غالب و بومی تمام گرمسیر هفت شهرستان بلوچکاره ها هستند و این جای تفکر دارد بلوچ فرزند ایران کهن هست و خواهد بود اما لطفا خود را تحقیر نکنید و خود را به زور به دیگران نچسبانید تاریخ را تحریف نکنید هویت خود را پنهان نکنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یازده − 10 =