. پنج شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

کد خبر: 64001 تاریخ انتشار : جمعه 16 دی 1401 | 10:01 ق.ظ

متن نامه با دستخط شهید اسلام حاج قاسم سلیمانی به طهماسب بدرود رزمنده و جانباز جیرفتی دفاع مقدس:

‍ انتشار برای اولین بار بسمه تعالیبدرود عزیزم و عزیزان بدرودمحرفهایت زخمهای جنگم را وا کرد و یکبار دیگر از شیارِ ترکشهای وجودم خون جاری نمود. عزیزانم، من تاریکی زمستانِ انقلاب و روزهای یخبندان و صدای کلاغهایی که نوید مرگ می دادند و زوزه ی گرگها در نزدیکی کودکان، دختران و زنانِ بی پناه همراه […]


‍ انتشار برای اولین بار

بسمه تعالی
بدرود عزیزم و عزیزان بدرودم
حرفهایت زخمهای جنگم را وا کرد و یکبار دیگر از شیارِ ترکشهای وجودم خون جاری نمود. عزیزانم، من تاریکی زمستانِ انقلاب و روزهای یخبندان و صدای کلاغهایی که نوید مرگ می دادند و زوزه ی گرگها در نزدیکی کودکان، دختران و زنانِ بی پناه همراه با سگهای هاری که بذرِ وحشت و اضطراب را می پاشیدند یادمه، روزهای تلخ و سختی که مرگ خانه به خانه در خوزستان، کردستان، کرمانشاه، ایلام… در می زد و زجر و ناله و در بدری هدیه ی آن بود، پیرمردی از قافله ی انبیاء فرمانِ جهاد صادر کرد و من نورِ وجودِ شما را در تاریکی آن زمستان دیدم که جان را برهنه نموده و تیغ بر کف بر زمستان شلاق می زدید وخورشیدِ وجودتان یخهای آنرا ذوب و سیاهی را برطرف و بهاری معطر را،نوید می داد، برادرانم من و شماها در کوره ی وجودِ خمینی در سرزمینی بنامِ وادی منا ذوب شده و درهم آمیخته گردیدیم، عزیزانم، من با لبِ خشکیده دررحالیکه آخرین لحظاتِ حیاتِ خود را می گذراندم بارها و بارها قطراتِ زلالِ ایثارِ شما را در وجودم حس نمودم و جان گرفتم، بسیجیانِ مظلوم ما بارها هستی خود را در هستیِ شما و گرمیِ وجودم را در تابشِ نورِ وجودتان می دیدم
شما سایه های خنک و معطر ِتابستانِ سوزانِ ملت بودید و بارانِ رویشِ هزاران جوانه، به دره ی پُر سخاوتی می مانید که همه ارزشها و خوبیها را در خود جای داده اید، بارها بر بامِ قله خود ملتی را به تماشایِ دنیا واداشتید و ملتها و دولتهایِ گوناگون را متحیرِ قله خود نمودید، عزیزانم، من هم بسانِ پدری که به قامتِ رشید و مردانه فرزندانِ خود می نگرد و اشکِ شوق برگونه اش جاری است، بارها حسرتِ یک بوسه از آن قامتِ مردانه و در دل ماندنی مثلِ عطشِ پیرمردِ تشنه ای بردلم مانده است، هنوز گرمی بوسه مرطوبِ شبِ وداعتان را بر گونه خود حس می کنم و بارها همچون شعله ای وجودم را در کامِ خود فرو می برد
یادگارانِ علیم، خانعلیم، محمدم محمودم، مهدیم، حُسینم، سیدجوادم و… آیا می توانم شما را تنها بگذارم، آیا می توانم شما را فراموش کنم، شما همه وجودِ من هستید، در صفحه ی دلِ من تصویری زیباتر از تابلوی قامتِ مردانه شما حک نشده است، حافظه من مملو است از نامهای مقدسِ شما و هر کدام بر صفحه دلم یادگاری نوشته اید، دوربینِ وجودم هر آنچه تصویر دارد بدرود است و بدرودها
عزیزانم من بارها و بارها جان دادنتان را نظاره کردم و صدها قتلگاهِ شما را به تماشا نشسته ام، در زیرِ شنی تانک له شدنِ برادرانتان و زیرِ شلاقِ دژخیم، فریادِ خمینی خمینی تان را نظاره بوده ام، جان دادنهای مظلومانه و غریبانه که هنوز از شیارهای پاشنه پایشان در خوزستان و کردستان چشمه خون می جوشد، من بویِ گوشتِ کباب شده ابدانتان را در صدها میدانِ مین، تک و پاتک بارها استشمام کردم، بدنهایی که در گودالهای بُمب برای همیشه ناپدید شدند، من همه امیدم در قیامت به آخرین نگاهِ آشنا و بوسه وداع است که هنوز گرمی آنرا در این زمستانِ عمرم حس میکنم، من در سرزمینِ شما روئیده ام و با خونِ شما آبیاری شده ام و همه جوانه های خدمتم بوی خونِ تو را می دهد، قاسم بی شما قاسم نیست، قاسم با شما قاسم شد، حیات من بی شما مرگ است و مرگِ با شما حیاتِ لذت بخشِ من

خاکِ کفِ پای بسیجی ها
قاسم سلیمانی

جهت ورود به کانال خبری کنارصندل در ایتا بر روی تصویر کلیک کنید

نظرات بینندگان:

  1. رضا گیلانی گفت:

    کلاس درسسردار دل‌ها تازه شروع شده و تا ابد ادامه خواهد داشت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شش + شانزده =