تکرار سریال تلخ ورشکستگی کشاورزان کرمان جنوبی+ تصاویر
به گزارش کنارصندل ،نوسان بازار، مشکل مزارع، الگوی کشت، دلال، سطح زیر کشت، کارگر، عدم صادرات به بازارهای داخلی و خارجی، ضعف مسؤولان و … اینها عناوینی هستند که جمعیت یک میلیون نفری جنوب کرمان هر ساله با آن روبهرو هستند و البته دولتها هم فرقی نمیکند، مهم این است که نان مردم به واسطهی بیتدبیری مسئولان آجر شده است و با قاطعیت میتوان گفت که رفاه کشاورزان تولید کننده تنها موضوعی است که دولتها در این منطقه به آن توجهی نداشته، ندارند و نخواهند داشت.
آنگاه که پینههای دست کشاورز را میبینیم من از خودم خجالت میکشم در حالی که مسؤولیتی ندارم، اما در فکر خود مجسم میکنم که آیا مدیران و متولیان امر هیچگاه به فکر افتادهاند که چگونه مرهمی بر زخمهای کهنه کشاورزان بگذارند؟
سخن از زخم شد، آری امسال هم مانند سالهای گذشته زخم کهنه کشاورزان باز شده است و با ابراز تأسف درمانی هم ندارد.
دلم برای آن فرزند کشاورزی میسوزد که به امید برداشت محصول پدر نشسته تا شاید پدرش برای او دوچرخه بخرد یا قولهایی که پدر داده است، عملی شود، اما افسوس که این فرزند شرمندگی را از نگاه پدر احساس میکند و حرفی از قول پدر به میان نمیآورد.
راستی خیلی سخت است که یک مرد در مقابل خانواده و زن و فرزند شرمنده باشد و باید بر این آه مظلومانه مردان سرزمینم گریست و اینگونه گفت: نفرین بر احساس تلخ، نفرین بر بغض گلو و نفرین بر دستی که غذای خانوادهای کارگر یا کشاورز را از سفره او دور میکند. گرچه نباید احساسات بر من خبرنگار غلبه کند، اما هرگاه که در جمع این کشاورزان نگونبخت با آنها همدردی میکنم، بغض راه گلویم را میگیرد و به خود میگویم، نفرین بر تو ای خبرنگار اگر بخواهی مشکلات این کشاورزان را نادیده بگیری و به سادگی از کنار آن بگذری و یا شاید بگویم نفرین بر آن قلم به دستی که به سادگی از کنار بغض این کشاورزان بگذرد و به وظیفه اصلی خود یعنی انعکاس واقعیت نپردازد.
آری قصه پر غصه کشاورزی کرمان جنوبی سالها است که آغاز شده و انگار نمیخواهد، تمام شود و به تعبیری باید گفت: این قصه هنوز سر دراز دارد. کشاورزانی که چندین ماه از مرحله کاشت، نگهداری تا برداشت به امید لقمه نانی نشستهاند، اکنون با این معضل روبه رو هستند،
به راستی چه کسی مقصر است؟
کشاورز به وظیفه ذاتی خود عمل میکند، زیرا کشاورزی در خون و ذات اوست، پس کجای کار میلنگد که هر ساله در فصل برداشت شاهد بغض او هستیم؟
بیشک و بدون تعارف باید گفت، ضعف دولت عامل اصلی این بحران است و فرقی هم ندارد دولت چه باشد و با قاطعیت میتوان گفت، در تمام دولتها کشاورزان تاوان بیتدبیری مسؤولان را دادهاند. مسئولانی که با هزار دبدبه و کبکبه به دنبال کرسی ریاست از هیچ تلاشی دریغ نمیکنند، چرا این پیگیری و سماجت را برای رفع معضل کشاورزان بکار نمیگیرند؟
و در بعضی موارد آنقدر مسائل جزیی و ناچیز را در بوق و کرنا میکنند که به قولی ادعای مدیریت و توانمندیشان گوش فلک را کر میکند، حال مسئولان پاسخ دهند که تا کی کشاورزان باید زجر بکشند؟
کشاورزان تا کی باید هر صندوق گوجه را دو هزار تومان بفروشند؟
کشاورزان تا کی باید بیایند و محصول خود را به نشانه اعتراض در خیابان مقابل فرمانداریها بریزند؟
آخر دیگر بس است، بیایید به دهها و صدها سؤال کشاورزان پاسخ دهید.
قیمتهای ناچیز را که دولت در قالب خرید تضمینی اعلام کرده است، آیا منصفانه است؟ آیا ارزش آن را دارد که کشاورز آن را از زمین برداشت کند؟ آقایان مسؤول بخش اعظمی از محصول کشاورزان بر روی زمین مانده است، اما شما به دلیل دغدغههای خود با فرافکنی شانه از زیر بار مسؤولیت خارج کرده و خودتان را به کوچه حسن چپ زدهاید!!
آقای مسؤولی که شما تولید کشاورزی را نتیجه عملکرد خود میدانی، آیا برای عرضه آن به بازارهای داخلی و خارجی هم فکری کردهاید؟ این روزها طبق روال سالهای گذشته شاهد اعتراض کشاورزان و حضور آنها در مقابل فرمانداریها و سایر مراکز دولتی هستیم، کشاورزانی که محصول خود را با هزار بدبختی به دست آوردهاند، امروز از آن به عنوان ابزار اعتراضی استفاده میکنند و در این رابطه باید گفت: کجاست آن همت والایی که کشاورزان را از این سختیها رها کند؟ در روزهای اخیر که شاهد سفر ریاست جمهوری به استان بودیم، کشاورزان جنوبی نه تنها میلی به استقبال از رئیس جمهور نداشتند، بلکه با حضور اعتراضآمیز خود در مقابل فرمانداریها و مسدود کردن جادهها محصول خود را به خیابانها ریختند تا بگویند که شعارهای مسئولان هرگز دردی را درمان نمیکند و آری این هم نمونهای از استقبال بود که کشاورزان معترض آن را به رخ دولت کشیدند.
عباسپور یکی از همین کشاورزان معترض گفت: ما به استقبال رئیس جمهور نرفتیم، زیرا امیدی به زندگی نداریم. سالاری از دیگر کشاورزان اظهار داشت: دهیاران روستا، ما را با وعده سرویس رایگان و صرف ناهار دعوت به استقبال رئیس جمهور میکنند، اما ما میگوییم، ای کاش رئیس جمهور درد ما را میفهمید و آن را درمان میکرد.
افضلی کشاورز دیگری میگوید: آیا حق مطلب این نبود که رئیس جمهور در سفر استانی اش وزیر جهاد کشاورزی را برای بررسی موضوع و مشکلات بخش کشاورزی به کرمان جنوبی میفرستاد. سالاربارده کشاورز معترضی که دستهای پینهبسته و چهره رنجورش نشان از غمی بزرگ بر دل او دارد، میگوید: عدالت کجاست؟
یکی عدالت را برای ما معنی کند، در کجای دنیا کشاورزان اینگونه خسارت میبینند؟ بهزادی کشاورز دیگری گفت: انگار کسی صدای ما را نمیشنود، اگر میشنید، پاسخ میداد، تدبیر دولت کجاست که ما را به خاک سیاه نشانده است؟
جلالزاده کشاورز دیگری میگوید: آقای رئیس جمهور بگذار برایت داستانی تعریف کنم یک زمانی پادشاهی از کنار یک سرباز نگهبان میگذشت و به او گفت: سردت نیست، در جواب گفت: عادت دارم، پادشاه گفت: میگویم، برایت پتو بیاورند، خلاصه پتویی نیاوردند و سرباز را در حالی دیدند که مرده است و بر روی کاغذ نوشته است به سرما عادت داشتم اما وعده پتویت مرا کشت.
حالا باید بگوییم، آقای رئیس جمهور به این نابسامانی و خسارتهای سالیانه عادت داشتیم اما وعده کلید راهگشا و تدبیر و امیدت ما را به مرگ نزدیک کرده است، پس معلوم است که کلیدت زنگ زده است و قفل بسته صادرات محصول به بازارهای داخلی و خارجی را باز نکرده است.
در پایان امید میرود تا مسؤولان با اندکی تامل، چارهای اساسی برای این معضل بیاندیشند و به خاطر داشته باشند که مردم قضاوتکنندگان خوبی هستند و فرق بین عمل کردن به وظیفه و شعار دادنها را به خوبی میفهمند و در ذهن خود به ثبت خواهند رساند.
…………………………..
گزارش از: بهروز محمدی
