گفت و گو با سهراب براهام؛ نویسنده
نجیبانه نوشتن سخت است
گفت و گو با سهراب براهام؛ نویسنده
نجیبانه نوشتن سخت است
رضا شمسی – روستای «دوبنه» شهرستان جیرفت در جنوب استان کرمان زادگاه و پرورشگاه خانوادهای است که قریب به اتفاق این خانواده اهل فرهنگ و ادب و شعر و شعورند. پدر این خانواده سهراب براهام است که همین چند روز گذشته اولین رمانش با عنوان «بی پدر» در حضور جمعی از مسولان جنوب استان و علاقهمندان به ادبیات رونمایی شد. سهراب براهام البته به غیر از این رمان تا کنون هفت کتاب دیگر در زمینه شعر، داستان و رمان نوشته است که سه عنوان از آنها با همکاری دیگر اعضای خانواده اش خلق و تالیف شدهاند.خودش میگوید: «هم اکنون هشت کتاب دیگر در زمینه شعر و داستان آماده چاپ است که نیازمند حمایت مالی مسئولان است.».
به هر شکل رمان بیپدر را که نویسندهاش میگوید یکسال و نیم وقت صرف نوشتن آن کرده است، نشر خاموش در تیراژ ۲۵۰۰ نسخه منتشر کرده است و بهانهی گفت و گوی من با سهراب براهام را شکل داده است. اگر چه من آنچنانکه یکبار دیگر هم در جایی نوشتهام، آرزو دارم که اگر فرصتی باشد، گزارشی مفصل از این خانوادهی فرهنگی و با استعداد ارائه دهم. فعلا اما به دلیل مجال کوتاه و مسافت تقریبا زیاد با این خانوادهی فرهنگی شما را به خواندن این گفت و گوی کوتاه و از راه دور با براهامِ پدر دعوت میکنم:
جناب براهام اگر موافقید، با توضیح کلی شما از رمان تازه چاپ شدهتان شروع کنیم؟
بله، حتما. همانطور که میدانید این رمان با نام« بی پدر» در تهران و توسط انتشارات خاموش و به چاپ رسیده است. و داستان آن هم، داستان سه جوان است که هرکدام بنا به دلایلی تلخ و غم انگیز ازجلگه جیرفت به قصد کارگری به امارات سفر میکنند و در این سفربا افراد سیاسی وچهرههای مختلف و همچنین با اتفاقات عموما تلخی روبرو میشوند و دغدغهی اصلی آن هم موضوعات «ارباب رعیتی» است که موضوعات ملموسی برای شخصیتهایی نظیر سه جوان رمان من میباشد.
میخواهید بگویید که داستان رمان شما با الهام از وقایع و داستانهای منطقهِی خودتان است؟
قطعا این رمان خالی از وقایع حزن انگیز منطقه ی خودم نیست. وقایع انسانی سالهای دور، سالهایی که اضطراب و برهنگی جنوب، مردم این مناطق را به سفرهای جانکاه میکشاند. سفرهایی که به جای پول و دستمزد ارمغانی جز، باز دم گرما نشستن و برهنگی نداشت.
پس خلاقیت نویسنده چه سهمی در نوشتن این متن دارد؟
نویسنده در واقع با خلق این داستان، بین آن سالها و زمان اکنون یک پل به وجود آورده است. در ضمن میتوانم بگویم که من به عنوان نویسنده، تنها ایدهی داستانم را از آن سالها گرفتهام و باقی فقط خلاقیت خودم بوده است.
فکر میکنید رمان شما با سلایق ادبی امروز، همخوانی و سازگاری دارد؟
من برای ادبیات می نویسم، سلایق ادبی امروز امکان دارد همخوان و سازگار با چیزی باشند که ده سال بعد همان چیز ارزش و اعتباری نداشته باشد. این ادبیات است که مرز نمیشناسد. این ادبیات است که مکان و زمان را در هم می شکند.
جناب براهام! آنطور که میبینیم، این روزها توجه قابل اعتنایی به ادبیات و نویسندگان جنوب استان کرمان شده است، به نظر شما چرا این اتفاق افتاده است؟
البته من با نظر شما که میگویید توجه قابل اعتنایی به ادبیات و نویسندگان جنوب استان کرمان شده است، چندان موافق نیستم. چرا که چنین چیزی ندیدهام و اگر هم چیزی هست، فکر می کنم به این دلیل باشد که نویسندههای جنوب کرمان، خودشان همت کردهاند و در پی گشودن این گرهها راه افتادهاند. و گرنه کسی توجه نمیکند.
خب، از منظر شما جنوب استان چه پتانسیلی دارد که نویسندگان آن میتوانند از آن پتانسیل، برای خلق آثار ادبی استفاده کنند؟
جنوب کرمان به جهت داشتن فرهنگی کهن لبریز از روایت های سینه به سینه، قصه های عامیانه، حادثه های غم انگیز، رنج و درد بیپایان مردم این مناطق و… روح این مردمان را با قصه بهم پیوند داده است و همین بستر و پتانسیل مناسبی برای نویسندگان
است.
علاقه مندم بدانم، شما آثار کدامیک از نویسندگان جنوب استان را بهتر میپسندید و چرا؟
منصور علیمرادی؛ چراییاش در آثار اوست، قطعا مطالعه کردهاید، ایشان قلم بسیار نجیبی دارد و نجیب بودن در نوشتن ونجیبانه نوشتن، کار بسیار سختی
است.
آقای براهام! با توجه به اینکه شما از حدود ۲ دهه قبل به صورت جدی در حوزه ادبیات تلاش کردهاید و خوشبختانه نتایجش را هم به لحاظ فردی و خانوادگی گرفتهاید؛ با این مقدمه میخواهم از شما بپرسم: وضعیت ادبیات معاصر را در منطقه خودتان در این دو دهه چگونه ارزیابی میکنید؟
در منطقه ما با وجود اینکه تعدادی بودند که ادبیات معاصر را دنبال می کردند اما تقریبا قسمت اعظم این مردم با ادبیات معاصر و اتفاقات آن بیگانه بودند و این هم شاید برگردد به همان توجه نکردن و نبود امکانات ولی در حال حاضر جوان های بسیاری هستند که با انگیزه و به صورت جدی ادبیات معاصر را دنبال می کنند و می نویسند
نویسندگانی چون منصور علیمرادی، رستم سلطانی، مهرداد بهزادی، فریبا عادلی، سامان مهدی زهی، ساسان شیبانی، داریوش سالاری و برادران براهام…
و اگر میخواهید نکته مهمی را بگویید که من نپرسیدهام، بفرمایید؟
جناب شمسی عزیز شما و نویسندگان کرمان که اگر اسم ببرم خدای نکرده می بینی اسمی از قلم جا ماند و من شرمنده دوستان عزیزم شوم ، بسیار به خانواده ما لطف دارید و من نمیدانم چگونه از شما تشکر و قدردانی نمایم اما میخواهم در مورد خانوادهام کمی بگویم ،بنده هفت فرزند دارم شش پسر و یک دختر که از این تعداد که در مجموع با خودم و عروسم فائزه رفیعی، هفت نویسنده و شاعریم و بهتر بگویم اهل مطالعهایم و عاشق ادبیات ، که هرکدام درجشنواره های مختلف افتخاراتی کوچکی کسب
کردهایم.
ازجمله دریافت هشتمین تندیس جلال ال احمد از وزیر سابق ارشاد واستادهوشنگ مرادی کرمانی و رتبه دوم جشنواره خوارزمی با کتاب تاریخ و فرهنگ دیار هلیل رود. و اینکه هرکدام ازما چند اثر آماده چاپ دارد. اگرخدا بخواهد امسال سه اثر دیگر از بنده چاپ خواهد شد: رمانی به اسم غلامحسین یاغی، یک مجموعه داستان کوتاه، و رمان اعترافات بند دو و رمان باران روز هیجدهم که تلاش شبانه روزی ده سال گذشتهام میباشند.
و در پایان سپاسگذارم ازهمه کسانی که برای من وخانواده ام الگوی شخصیت ومهربانی ونجابت بوده اند شاعران و نویسندگان که مشوق اصلی در این راه بوده اند و سپاسگذارم ازشمابزرگوار اقای رضاشمسی که در این چندساله نظرلطفتان بی نظیربوده است خوب است که مردم عزیز اگراستعدادی در زمینه نویسندگی دروجود فرزندانشان میبینند انها را به انجمنهای اهل قلم شهرخودشان ببرند قطعا عزیزانی هستند که هدایتشان کنند.
منبع: نشریه استقامت

و…..چ نجابتی در سخن گفتن….و چ صمیمانه و چ کلام ساده و روستایی ک همچون نان و پنیر بقچه چوپان خسته میچسبد…مانا باشید جناب براهام