قصه طوفان مرگ در جیرفت زمین _ به مناسبت یکصد سالگی وبا و آنفلوانزای کشنده در جنوب استان کرمان / نویسنده : ه. هامون
امروز در خبرها خواندم که طرح تکمیلی ریشه کنی فلج اطفال در شهرستان جیرفت آغاز شد این خبر مرا با خود به مرگ و میری فراگیر، در چنین روزهایی در جیرفت زمین دقیق در یکصد سال پیش برد و اینکه خوشبختانه علم و دانش بشری چنان پیشرفت نموده است که بیماریهای فراگیر و مرگ و میرهای باورنکردنی ناشی از آن را میتوان فقط در کتابها سراغ گرفت. باشد که ظلم و ستم و بویژه بی عدالتی در تمام زمینهها را نیز پایانی باشد و آن را فقط بتوان در کتابهای تاریخ مشاهده نمود.
نوشتهها و خاطرات برجای مانده از آن دوران حاکی از آن است که یکی از بدترین مرگ و میرهای این سرزمین در پاییز و زمستان ۱۲۹۷ هجری شمسی همزمان با پادشاهی احمدشاه قاجار اتفاق افتاد در این زمان مصادف با آخرین سال جنگ جهانی اول کشور از شمال و جنوب تحت تصرف و سیطره امپراتوری بریتانیا ، روسیه و المان بود و هر کدام قسمتی از این سرزمین را در اشغال خود داشتند. در این زمان ناامنی امان مردم را گرفته بود. سرکشان و دزدان در جای جای کشور همان لقمه ناچیز مردم را می ربودند و کارگزاران دولت نی شریک دزد و رفیق قافله بودند. حکومت فقط ظاهری بود و فرمانهایش در همان پایتخت نیز محلی از اعراب نداشتند تا چه رسد به جایی مانند جیرفت که همیشه بر طبل خودسری مینواخت.
در این سال بیماری واگیرداری که به انفلوانزا اسپانیایی مشهور گردید، تمام جهان را درنوردید و درگیر خود نمود و بیش از پنجاه میلیون و به عبارتی صد ملیون را به کام مرگ فرستاد . متاسفانه ایران با جمعیت تقریبی شش تا هفت میلیون با حدود یک و نیم میلیون و در برخی منابع با نزدیک به چهل درصد تلفات، از جمله جاهایی بود که بیشترین مرگ و میر را به خود اختصاص داد و بنا بر شواهد و قرائن استان کرمان و از جمله جیرفت و بم بیشترین تلفات را متحمل گردیدند. عوامل متعددی در این زمینه دخیل بودند دولت ناکارآمد، خشکسالی ، جنگ و اشغال ایران توسط دولت های خارجی، قحطی، غارت و ناامنی، اعتیاد گسترده ، آب آلوده و فقدان امکانات پزشکی زمینه را برای شیوع سایر بیماریها نیز مهیا نمود . نوشتهها حاکی از آن است که به احتمال زیاد به همراه انفلوانزا بیماریهایی مانند وبا ، طاعون ، مالاریا، تیفوس و سایر بیماریهای واگیردار نیز بر میزان تلفات افزوده است . به نظر نویسنده این سطور بیماری را سربازان هندی که در آن زمان در پلیس جنوب ایران خدمت میکردند از راه بندرعباس به جنوب کرمان وارد نمودند . در تهران به دلیل آنکه بیماری هم زمان با وزش بادهای شدید همراه گردید به ناخوشی باد مشهور شد . در بین مردم این شعر رواج پیدا نمود
گلدون و کوزه و گلابپاش / دادیم به پنجاه خاشخاش
ای سال برنگردی / دکانا را تخته کردی
مردا را اخته کردی / زنا را شلخته کردی
ای سال برنگردی
در میان فقیران که سوء تغذیه آنها را مستعد بیماری و مرگ نموده بود تلفات بیشتر بود و در بعضی جاها تلفات چنان بالا بود که مرده ها را بدون کفن دفن میکردند . احمد کسروی مورخ نامدار در این باره می نویسد :
در سال ۱۲۹۷ شمسی جنگ جهانی در میان بود و گرانی نیز پیشآمد و میتوان گفت یک سوم مردم از میان رفتند و در آن سال در تبریز آشکارا میدیدم که توانگران دست بینوایان نمیگرفتند و وقتی خویشان و همسایگانشان از گرسنگی میمردند پروا نمیداشتند و مردگان از بی کفنی روی زمین میماندند.
لو ایوانوویچ میروشنیکف نویسنده کتاب ایران در جنگ جهانی اول مینویسد : جنگ جهانی اول برای مردم ایران بداقبالیها و مشقات بیشماری به همراه آورد. مناطق وسیعی در اثر جنگ تخریب شده، دهها هزار ایرانی دچار قحطی شدند یا پس از بیماری مردند.
در تمام جنوب استان کرمان با توجه به سابقه مرگ و میری که هر چند سال وبا و طاعون براه میانداخت، این سال نیز بیماری را وبا تصور نمودند هر چند که بیماری اصلی همان انفلوانزا اسپانیایی بود که از طرف جنوب وارد گردیده بود. در بخشهایی از جیرفت این سال به نام سال دردی معروف گردید و تا چند سال پیش خیلی از افراد مسن واژه مباه(وبا) یا درد (دردی) را در هنگامیکه که میخواستند کسی را نفرین کنند، بکار میبردند که معنی وبا مترادف با مرگ یا همان بیماری درمان ناپذیر بود.
یکی از ساردوئیان از زبان مادرش تعریف میکند که به همراه سایر ایشومهای عشایر برای فرار از این بلیه در حال حرکت به طرف مناطق کوهستانی بودند در نزدیکی درمزار شیخ بختیار، در جایی به نام سرکهنم نزدیک جنگل گلپرکی از جمله محلات بارانداز در مسیر جیرفت به ساردو و بالاعکس، تعداد مردهها آنقدر زیاد شدهبود که قبل از اینکه بخواهند حرکت کنند بایستی مرده بعدی را به خاک بسپارند و تعداد افراد فوت شده پشت سر هم جلوی رفتنشان را گرفتهبود،
این بلای خانمانسوز در تمامی جنوب قبرستانهای دهات را به مکانی شلوغ تبدیل نمودهبود و کمتر خانوادهای بود که از این بلا جان سالم بدر برده باشد و در خیلی از جاها کسی پیدا نمیگردید که مردگان را غسل،کفن و دفن نماید و خیلی از افراد اجساد را رها نموده و خود برای فرار از این بلیه به کوهستان پناه میبردند. این بلا در جازموریان نیز تعداد زیادی را از بین برد.با وارد شدن قافلهای از میناب به جازموریان بیماری به این منطقه وارد میگردد.هر ایشومی که با این قافله برخورد داشت این بلا را تجربه کرد.آنطور که افراد مسن تعریف کردهاند، در اثر این بیماری بیش از دوسوم افراد ایشوم فوت نمودند .نکته جالب اینکه یکی از افراد کپری دوهزار متری میسازد و برای درامان ماندن از این بیماری، در آنجا خود و بستگانش را قرنطینه میکنند تا از بیماری در امان بمانند.
در کهنوج، منوجان، قلعه گنج و به عبارتی تمام رودبارزمین این بیماری و بقول مردم بومی وبا و طاعون جمعیت را چنان کاهش داد، طوریکه این سال دردی یا بقول همان مردم الاهی(الهی) مبدا سالشمار مردم گردید و غالب مردم تا سالها بعد، وقتی که میخواستند از گذشته سخن بگویند،رویدادها را قبل و بعد از این سال نام میبردند، هنگام شناسنامه گرفتن در زمان رضاشاه میگفتند، سال هشتم یا سال انوم بعد از سال دردی یا سال الایی… در رودبارزمین چنان دردی نازل شده بود که به هر طرف و هر دهی که میرفتند، پشتهای از مرده میدیدند.هیچ کس برای هیچ کس عزیز نبود، هر کسی جان خود را برگرفته بود و به سویی روی مینهاد، برخی نیز همین طور بیهدف میرفتند تا بمیرند، همه خود را به خدا سپرده بودند.مورخ اندیشمند جنوب کرمان و روبارزمین، حمید شهریاری از زبان پیرمرد دانایی چنین مینویسد..با پدرم از کهنوج عازم سبزهواران کنونی(احتمالاً دوساری،که در آن زمان مرکز جیرفت بود)شدم،در میانه راه برای رفع تشنگی وارد دهی شدیم …همه را دیدیم که مرده بودند …و برخی نیز آخرین نگاه خود را به زندگی میکردند و مرگ خود را انتظار میکشیدند …میگفت تا چنین دیدم، وحشتزده از آن ده برگشتم و تا سبزهواران چندین ده به همین صورت بودند،آنقدر آدم مرده بود که کسی برای دفن کردن باقی نمانده بود و حتی حیوانات وحشی هم دیگر جسد کسی را نمیخوردند…در روستای تمبت کلاتگنج همه اهالی ده، مرده بودند و هر کسی جایی افتاده بود…نه مادری رمق داشت برای فرزندش دل بسوزاند و نه برای فرزند دلی مانده بود برای مهرورزی مادرش.. سایبانی محقق بندرعباسی نوشتهاست……یکی از حوادث تلخ تاریخ فین در سال ۱۳۳۷ ه.ق برابر با ۱۲۹۷ خورشیدی اتفاق و بسیاری را از پای درآورد.آمار کشتگان چنان بالا بود که در آن اوضاع و احوال تلخ و وانفسا ، مجال دفن اجساد نبود .لاجرم بعضی از آنها طعمه وحوش و طیور گردیدند. بیماری مذکور نه تنها فین و روستاهای اقمار آن ، تقریباً تمام شهرها و روستاهای دور و نزدیک جنوب ایران را در برگرفت، به طوری که آن واقعه ناگوار به صورت نقطه عطفی در تاریخ درآمده و بسیاری از معمرین حساب سن و سال خود و یا وقایع دیگر را بر مبنای آن سال به خاطر سپردهاند و آن سال را سال الهم احفظنایی مینامند.
کسانی که در سبزواران و اطراف آن و حتی در جیرفت زمین زندگی میکنند بدون شک نام فلکه عامری را شنیدهاند. این شخص غلامحسین خان بهجتالدوله معروف به سردار مجلل میباشد (راجع به این شخص و نقش او در جنوب کرمان در آینده توضیح داده خواهد شد) ایشان در آن زمان در بم زندگی میکرد .در بم نیز تلفات چنان بود که سه فرزند ایشان از یکی از زنانش از خاندان سعدالدوله ، با وجود داشتن سن بالا و متأهل بودن دو نفرشان در عرض یک هفته هر سه فوت میکنند.
اسکرین انگلیسی سرکنسول در کرمان به این دوره مصادف با حکمرانی ضرغام السلطنه در رودبارزمین اشاره میکند … در سال ۱۹۱۸ برابر با ۱۳۳۶ هجری قمری و۱۲۹۷هجری شمسی در ابتدا بیماری حصبه شایع شد که شخص اسکرین نیز به آن مبتلا گردید که پس از ۱۲روز تب به واسطه این بیماری و بهبودی ناگهانی، تب شدیدی سه هفته ایشان را نزدیک بود از پا درآورد و بعد از آن بیماری وبا که یکی از اعضای جامعه انگلیسهای کرمان را از بین میبرد و آخرین آنها انفلوانزای اسپانیولی بود که ظرف یک هفته در کرمان دو هزار نفر را به کام مرگ فرستاد و اعضای جامعه انگلیسی از جمله اسکرین نیز به آن مبتلا گردیدند و تعداد زیادی نیز بر اثر این بیماری در کرمان تلف شدند ، سرپرسی سایکس انگلیسی که تمدن جیرفت را در بیش از یکصد و سی سال پیش، پیش بینی نموده بود ، تلفات پلیس جنوب در شیراز را بیست درصد برآورد کردهاست.
تصویری برجای مانده از قحطی و بیماری آن سالها