سربیژن و دلفارد، طبیعت و اقلیمی منحصر به فرد برای گردشگری اما ناشناخته و رها گشته / نویسنده: ه.هامون
حدود صدو پنجاه سال پیش شخصی انگلیسی که به اقصی نقاط ایران سفر کرده بود در خاطراتش مینویسد، ایرانیها چیزی به نام مسافرت و گردش در زندگی خود ندارند، ایشان ادامه می دهد ، حتی افرادی که قرار است مسیری را (بطور مثال زیارت حرم امام رضا) طی نمایند بدون لذت بردن از مسیر، تنها به این میاندیشند که سریعتر به مقصد برسند، ایشان یادآور میگردد ، وقتی ایرانیان او را میدیدند که از کوهی بالا میرود و چشم انداز دشت و دهات را مشاهده میکند او را فردی خل و دیوانه یا جاسوسی به دنبال گنج تصور میکردند. مطالعه کتابها و خاطرات این دورانها تا نیم قرن پیش نیز نشان میدهد که تفریحات عامه منحصر به شرکت در مسابقات پهلوانی ، تمرین تیراندازی، رفت و آمد به زورخانه و قهوه خانه بوده است و قهوه خانهدر اکثر جاها محلی برای استعمال مواد مخدر، نوشیدن چای و کشیدن قلیان و تفریحاتی اینچنینی بوده است، گهگاهی سخن وری و شعبده بازی نیز در قسمتهایی از ایران زمین نیز برگزار میگردید.
خوشبختانه این روزها گردش و تفریح و لذت بردن از مواهب خدادادی برای بخشی از جمعیت جزئی از زندگی تبدیل گشته است هرچند که این روزها مشکلات عدیده اقتصادی، سفر و تفریح حتی به گوشهای از شهر خود را به کالایی لوکس تبدیل نموده است که برای خیلی از افراد مقدور نمیباشد و سخن گفتن از آن را مختص دل خوش و شکم سیر میدانند لیکن نباید فراموش کرد میتوان همین مسافرتهای کاری یا اجباری را به سفری لذت بخش تبدیل نمود
پس بگردید و بگردد روزگار / دل به دنیا در نبندد هوشیار
نویسنده این سطور روز جمعه، هنگام برگشتن از کرمان با صحنه هایی از گردش و تفریح و لذت بردن از آب و هوا و طبیعت، آنهم در روزی که آسمان بخلش را کنار گذاشته بود، مواجه گردید. در این روز گردش مهر و ماه ، ناهید و چرخ نیلوفری از سربیژن درهای رحمتش را باز نموده بودو برف و بورانی شدید زمین را سفید پوش کرده و کوهها و درختهای زیبای اوورس را چتری از برف پوشانده بود. مردم نیز از هر قشر و گروهی به شادی و پایکوبی سرگرم بودند. دیگر از دسته قاطرچیها که در گل فرو میرفتند یا از درهها پرت میشدند خبری نبود تا دشنام و فحشی را نثار فتحعلی شاه کنند. آخه قرن بیست و یک میباشد و از آن زمان دو قرن میگذرد و این کمترین چیزی هست که نصیب این مردم شده است هر چند که ناگفته نماند ابزار سفر چندین برابر قیمت پیدا کرده است و فقرا در حال….و اغنیا به فقرا تبدیل گشتهاند و چه بسا همین عامل جلو هنرنمایی عدهای که تا همین چند وقت پیش پولدار حساب میگشتند، گرفته باشد. شاید بقول سعدی شیرین سخن
هر که افزون گشت سیم و زرش / زر نباریده از آسمان بر سرش
از کجا جمع کرده این زر و مال / یا خودش دزد بوده یا پدرش
فارغ از مشکلات عدیدهای که بزگترها این روزها با آن دست به گریبانند با این وجود آنها همراه با بچهها به برف بازی مشغول بودند، برف نیز هر لحظه بیشتر میگردید و عبور و مرور را با مشکل مواجه نموده بود. در این روز سرعت حرکت ماشینها به حدود صدو چهل سال پیش برگشته بود، زمانی که خانیکوف روسی حداکثر سرعت شتران معمولی را ۵/۶ کیلومتر و شتران دوکوهه را ۴ کیلومتر در ساعت ذکر نموده است.
بدون تردید گدار سربیژن از جمله نقاطی است که با برف خود جایگاهی ویژه و منحصر به فرد را در توسعه گردشگری زمستانه دارا میباشد. شاید سِر پرسی سایکس انگلیسی که اقصی نقاط استان را زیر پا گذاشته بود با دیدن برفی سنگین در همین منطقه با اطمینان اظهار نظر کرده است که درکوهستان ساردوییه بوده که سپاه اسلام در برف گیر نموده و با دادن تلفات زیاد از پیشروی به سوی شرق بازمانده و باقی مانده سپاه برگشت را انتخاب نموده بودند. در روز جمعه در گردنه این گدار، فروشندگان آش محلی و نان روغن جوشی لذت استفاده از طبیعت را دو چندان نموده بودند.
در برگشت به سوی جیرفت هر چند بعضی از ماشینها از جاده منحرف شده بودند، لیکن سرنشینان آنها بجای انتخاب زانوی غم و کز کردن در ماشین به برف بازی در کنار ماشین مشغول بودند. بعد از گذشتن از گردنه امیر المومنین قدرت برف کاهش پیدا کرد و از آنجا به سمت جیرفت چنان مه ای زیبا اطراف را فرا گرفته بود که دید را به کمتر از ده متر کاهش داده بود. این مه با آمدن و رفتن خود و تصاویر زیبایی که در دو طرف جاده و در دامنه کوهها ایجاد نموده بود نشان داد که دره مدیترانه ای دلفارد گاهی همان می شود که فیروز میرزا فرمانفرما پدر سازنده باغ شازده ماهان در خاطراتش از آن نوشته است.
… بذات پاک الهی از نوشتن و تشریح کردن این دلفارد عجز دارم که چه جا و چه مکانی است. تمام صحرا یک جا لاله و مورد و نرگسشهلا و زنبق و زراعت و چمن و نیزار و جنگل بود.از بلندی که میرفتم بیاغراق پنجاه قسم رنگها به نظر میآمد. هنگامی که در رکاب مبارک ولینعمت کل روحی فداه ( ناصرالدین شاه)، شهرستانک و دونا را با کنار دریا و کجور و جنگل دیده بودم،تصور میکردم که در دنیا چنین جایی نخواهد بود. اینجا را که دیدم، هوش از سرم رفته و آنجاها در نزد دلفارد شورهزار است، بلکه کویر حوض سلطان، با وجودی که باران به شدت تمام میآمد و از سر تا پا خیس آب شده، حتی چکمهها تا لب از آب باران پر شده بودند، از تماشای این سرزمین محو بودم و نمیفهمیدم، به همین تماشا آمدم تا وارد منزل گردیدم. دیدم جمیع چادرها را در میان لاله و نرگس و گلهای دیگر که مثل زراعت قصیل پر بود، زدهاند.حتی آشپزخانه و طویله همه در میان لاله و نرگس بود. خلاصه پس از ورود، حالت باران و شدت آن را دیدم، به فکر خود و مکان خود افتادم که کاری بکنم، بتوانم در میان چادر بنشینم و از رطوبت و آب باران خود را حفظ نمایم تا ناخوش نشوم، چاره نشد، باد هم سر کرد،زمین سست بود، یک چادر برای احدی سرپا نماند.جمیع میخهای چادرها از زمین بیرون آمد. شب را تا صبح به همین حالت بود و محل خطر شده بود، چرا که آذوقه و سور سات یک شبه را بیشتر نداشتیم.گُل و گِل زیاد هم که آذوقه نمیشد. خداوند ترحم کرد صبح هوا صاف و آفتاب شد و الا نمیتوانستیم دوباره به جیرفت برگردد برگردیم و نمیتوانستیم در آن ییلاقات بمانیم و ممکن نمیشد که از میانه گِل و باتلاق و سرما و گردنههای عظیم عبور نماید [نماییم] اگر یک روز دیگر به این قسم باران میبارید، تمام مردم و مالها تلف میشدند ویک نفر [به] سلامت بیرون نمیرفت…
…صبح که آفتاب کرد شکر خدای را بجا آورده، جمیع مردم رخت و لباس و رختخواب و فرشهای خود را به آفتاب انداخته،خشک میکردند.بنده هم به آقاعلی گفتم: سوار شو، برو ببین دراین نزدیکی یک جای خلوتی هست که گوشه باشد، بروم تا عملهجات فرش و رختخواب و چادر را در آفتاب خشک نمایند. اندک زمانی نگذشت که آقاعلی رفت و مثل دیوانهها آمد که اینجا چه نشستهاید، بیایید که تماشا در اینجا است. سوار شده به راه افتادم و سپردم که نهار و چای هم بیاورند. به یک دره رسیدم، رودخانه کوچکی از میان دره میآمد، به قدر ده سنگ آب داشت. اطراف رودخانه سراسر جنگل خرزهره و چنار خودروی قوی و درخت بید و میوهجات خودروی سرحدی بود که به طور طبیعی بود و آبشارهای خوب و استرخهای(استخر) طبیعی که اگر هزار نفر معمار و مهندس عقل به عقل بدهند ،یکی را نمیتوانند از عمده برآیند. یک جایی در آن دره که این رودخانه از کوه دو شقه میشد و از دو طرف آبشار میشد به پایین میان استرخ طبیعی که نمیتوان شرح داد و نوشت و تصویر کرد،میریخت.جمیع آبها،آب برف بود که از بالای کوه از زیر برف میآمد جمیع این دره و کوه و درز سنگها مملو از لاله و نرگس پرپر و درخت بود.
بعد از صرف چای، نزدیک غروب آفتاب به منزل آمدم. صبح در سر سواری تعریف این دره را برای میرزاسیدکاظم کردم.گفت:دره در پیش رو هست که سراب آب دلفارد است،او را ببینید،چه خواهید گفت.قدری راه رفتیم،بعد از آن اندکی از راه کج کرده به آن دره رفتم.دیگر از توصیف این دره کمال عجز را دارم.درهی امروزی،با دیروزی مثل خانه سلطنتی و عمارت رعیتی بود،همین قدر کافی است.این دلفارد جزو بلوک و خاک ساردوست.آن قدر افسوس راهآهن را داشتم و غصه میخوردم که اگر راهآهن بود این جای مرغوب در یک روز به نظر مبارک ولینعمت کل روحی فداه میرسید تا تماشا میفرمودند و مشاهده میکردند که چه قسم جاها در ممالک خود دارند و برای عمارت و تفرج چه جاها داشتند
…چنانچه آدم بعد از سفر فرنگستان این شهرهای ایران و عمارات و کوچههای آن را ملاحظه مینماید دلتنگی میآورد بعد از مشاهده دلفارد هر جا را که میدیدم دلتنگی حاصل میکردم خاصه این شهر خراب را [کرمان] که نه نان دارند و نه آب مملو است، از گدای لات و لوت عور بیبضاعت که قادر به خریدن نان یومیه و قوت خود نیستند. آنهایی که اسم خود را اغنیا گذاشته، صورت ظاهری دارند، باطناً از این گداها بدتر میباشند…
بدون هیچ تردیدی اگر از مسافری که از جنوب استان دیدن نموده است سوال گردد، ایشان تعجب خود را از دیدن مناظر طبیعی و باستانی این سرزمین کتمان نخواهد کرد سرزمینی که با داشتن تاریخی کهن ،هر بار پس از هجوم اقوام و گروههای بیگانه یا قهر طبیعت، همچو ققنوس دگر بار سر برآورده و زندگی را ز سر گرفته است
شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم / ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
بدون هیچ شک و تردیدی جیرفت زمین که در هزار سال پیش به گفته مقدسی حتی به دریا وصل بود از معدود مکانهایی در دنیا می باشد که تنوع شگفت انگیز آب و هوایی و چهار فصل را در آن میتوان دید،کمتر جایی از دنیا را میتوان پیدا نمود که در یک زمان دارای مناطق گرمسیر، سردسیر و معتدله و سازگار با رشد بیش از نود درصد درختان در یک زمان باشد. لیکن از این میراث گرانبها آنطور که باید و شاید استفاده بهینه نمیگردد کاش مسئولین ذیربط به گردش مالی توریسم در دنیا و اینکه درآمد کشوری مانند ترکیه از گردشگری به اندازه نفت همسایه می باشد، توجه میکردند ونیز که شهری رویایی هست و درآمد یک روز آن به اندازه یک سال ایران می باشد فاکتورهای گردشگری آن در مقایسه با منطقه جنوب استان منابع انسانی آن و مشهور بودن آن می باشد .
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را
براستی سهم این منطقه با هلیل رود تمدن سازش و منطقه منحصر به فردش، از این ثروت بالقوه چقدر می باشد . گرچه مهای که روز جمعه دلفارد و اطرافش را فراگرفته بود زیبا و بی نظیر بود لیکن مهای دیگر جنوب استان را فراگرفته است مهای که با مه طبیعت، زمین تا آسمان فاصله دارد این مه، مه بی تدبیری، مه عدم آینده نگری است ، این مه غم انگیز می باشد نمی دانم شاید براستی غار شعیب، غار اصحاب کهف می باشد و این خواب طولانی نیز مردم و مسئولین این منطقه را در خود فرو برده ،متاسفانه روزی از این خواب بیدار می شویم که دیگر دیر شده است
آتش به دو دست خویش در خرمن خویش / من خود زده ام چه نالم از دشمن خویش