. جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳

کد خبر: 88621 تاریخ انتشار : شنبه 19 اسفند 1402 | 08:32 ق.ظ

زندگی تمام شد ،  ولی سوخت بری ادامه دارد / امین وثوقی 

در شب تاریک و سرد  آخرین روزهای سال ، و در  زیر نور ماهی که در زیر ابرهای تیره ، گاهی این طرف و گاهی آن طرف می رود ، ساز دلتنگی ام امشب کوک  که نیست هیچ ، بلکه ساز ناکوکی می زند و عقربه های آن در پچ پچ زمان ، به شمارش […]

در شب تاریک و سرد  آخرین روزهای سال ، و در  زیر نور ماهی که در زیر ابرهای تیره ، گاهی این طرف و گاهی آن طرف می رود ، ساز دلتنگی ام امشب کوک  که نیست هیچ ، بلکه ساز ناکوکی می زند و عقربه های آن در پچ پچ زمان ، به شمارش افتاده است …  چشم های   دخترکی  به درب دوخته شده است تا شاید پدر برایش  عروسکی  بیاورد ، … آه دخترک که موهایش در تاریکی شب با باد سرد ،  و سهمش از تقدیر، شنیدن خبر مرگ خبر درست در بامدادی بود که  کارت های سوخت شارژ شدند و دخترک  نه عروسکی دید ، و تنها جنازه سوخته پدرش را  دید و بس …. آه مرگ ….بی رحمی .نقطه سرخط.  درشبی که دلار و طلا  لحظه به لحظه  بالا می رود و خبری از  مهار تورم و مهار قیمت ها در بازار  نیست   و سخن گفتن از اشتغال  در جنوب کرمان  به یک آرزو تبدیل شده است ؛  سوخت بری نه تنها  یک کار و شغل نیست ، بلکه برای آن سوخت بری که برای رسیدن به یک‌لقمه نان  ، یک عشق است . عشق سوخت بری ! کاش  روزی فرا برسد در کنار همان تابلویی که نوشته شده است ؛ کهنوج ۵ کیلومتر…  احداث کارخانه کاشی و سرامیک… و فلان کارخانه  احداث می شد نه اینکه شاهد عبور و مرور سوخت  بران باشیم .کسی نیست صدایم را بشنوند . نمایندگان استان کرمان و استاندار کرمان  ! لطفا   تا دیر نشده است  ، کاری کنید !دلم برای آن سوخت بری می سوزد که در جاده مرگ ، برای رسیدن به شب تولد بچه اش ، مجبوراست  جانش را در جاده های مرگ که هیچ ایمنی ندارند؛   حراج کند  . جاده ها با شما سخن می گویم ؛ صدایم را بشنوید لطفا ! به سوخت برانی که برای رسیدن به یک‌لقمه نان  ، از جان خود می گذرند ، رحم کنید … آه پدر پسرک  سوخت بری که داشتن یک تنگ ماهی در شب برایت یک آرزوست و سهمت  از توسعه چیزی جز سیاسی کاری سیاستمداران  نبوده و نیست  با تو سخن می گویم ، لطفا قصه نسلی که سوخت را برایم روایت کن و بگو دیگر  اصلا دوست ندارم از سیاست چیزی نه بشنوم و نه هم چیزی ببینم و نه هم  چیزی بگویم ..! زندگی تمام شد ،  ولی سوخت بری ادامه دارد ..می نویسم سوخت بری ، می خوانم فاجعه بزرگ در جنوب کرمان که هر لحظه شاهد شنیدن و دیدن یک فاجعه هستیم و مدیران بالادستی خیلی شیک و پیک نشسته اند و دشت روی دست گذاَشته اند . آسمان  جاز و هلیل در پیچ و خم  زمان  نابود شد . آن از بی آبی جاز و هلیل و این از  بی خیالی مدیران  استانی  و  کشوری ! کهنوج ۵ کیلومتر…. ما هزاران کیلومتر برای رسیدن  به آرزوهایمان که همانا داشتن  یک کارخانه است  ، فاصله داریم . در روزگاری که نمایندگان مجلس هنوز فرق پرتقال و نارنگی را نمی دانند ، مطمئن باشید کسی دردهای سوخت بران را نه شنیده است  و نه هم درک کرده است . کاش می توانستند  اول جاده کهنوج می نوشتم :  این جاده محل تردد سوخت برهایی است که نان را در تاریکی شب تلخ مزه کردند ‌‌‌‌… جاده مرگ و … نقطه سرخط کهنوج ۵ کیلومتر… اینجا  خبری از کارخانه  نیست !….

امین وثوقی روزنامه نگار و خبرنگار کهنوجی

نظرات بینندگان:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 + 17 =