زندگی تمام شد ، ولی سوخت بری ادامه دارد / امین وثوقی
در شب تاریک و سرد آخرین روزهای سال ، و در زیر نور ماهی که در زیر ابرهای تیره ، گاهی این طرف و گاهی آن طرف می رود ، ساز دلتنگی ام امشب کوک که نیست هیچ ، بلکه ساز ناکوکی می زند و عقربه های آن در پچ پچ زمان ، به شمارش افتاده است … چشم های دخترکی به درب دوخته شده است تا شاید پدر برایش عروسکی بیاورد ، … آه دخترک که موهایش در تاریکی شب با باد سرد ، و سهمش از تقدیر، شنیدن خبر مرگ خبر درست در بامدادی بود که کارت های سوخت شارژ شدند و دخترک نه عروسکی دید ، و تنها جنازه سوخته پدرش را دید و بس …. آه مرگ ….بی رحمی .نقطه سرخط. درشبی که دلار و طلا لحظه به لحظه بالا می رود و خبری از مهار تورم و مهار قیمت ها در بازار نیست و سخن گفتن از اشتغال در جنوب کرمان به یک آرزو تبدیل شده است ؛ سوخت بری نه تنها یک کار و شغل نیست ، بلکه برای آن سوخت بری که برای رسیدن به یکلقمه نان ، یک عشق است . عشق سوخت بری ! کاش روزی فرا برسد در کنار همان تابلویی که نوشته شده است ؛ کهنوج ۵ کیلومتر… احداث کارخانه کاشی و سرامیک… و فلان کارخانه احداث می شد نه اینکه شاهد عبور و مرور سوخت بران باشیم .کسی نیست صدایم را بشنوند . نمایندگان استان کرمان و استاندار کرمان ! لطفا تا دیر نشده است ، کاری کنید !دلم برای آن سوخت بری می سوزد که در جاده مرگ ، برای رسیدن به شب تولد بچه اش ، مجبوراست جانش را در جاده های مرگ که هیچ ایمنی ندارند؛ حراج کند . جاده ها با شما سخن می گویم ؛ صدایم را بشنوید لطفا ! به سوخت برانی که برای رسیدن به یکلقمه نان ، از جان خود می گذرند ، رحم کنید … آه پدر پسرک سوخت بری که داشتن یک تنگ ماهی در شب برایت یک آرزوست و سهمت از توسعه چیزی جز سیاسی کاری سیاستمداران نبوده و نیست با تو سخن می گویم ، لطفا قصه نسلی که سوخت را برایم روایت کن و بگو دیگر اصلا دوست ندارم از سیاست چیزی نه بشنوم و نه هم چیزی ببینم و نه هم چیزی بگویم ..! زندگی تمام شد ، ولی سوخت بری ادامه دارد ..می نویسم سوخت بری ، می خوانم فاجعه بزرگ در جنوب کرمان که هر لحظه شاهد شنیدن و دیدن یک فاجعه هستیم و مدیران بالادستی خیلی شیک و پیک نشسته اند و دشت روی دست گذاَشته اند . آسمان جاز و هلیل در پیچ و خم زمان نابود شد . آن از بی آبی جاز و هلیل و این از بی خیالی مدیران استانی و کشوری ! کهنوج ۵ کیلومتر…. ما هزاران کیلومتر برای رسیدن به آرزوهایمان که همانا داشتن یک کارخانه است ، فاصله داریم . در روزگاری که نمایندگان مجلس هنوز فرق پرتقال و نارنگی را نمی دانند ، مطمئن باشید کسی دردهای سوخت بران را نه شنیده است و نه هم درک کرده است . کاش می توانستند اول جاده کهنوج می نوشتم : این جاده محل تردد سوخت برهایی است که نان را در تاریکی شب تلخ مزه کردند … جاده مرگ و … نقطه سرخط کهنوج ۵ کیلومتر… اینجا خبری از کارخانه نیست !….
امین وثوقی روزنامه نگار و خبرنگار کهنوجی