کارمند اسلام چهره اسلام است/امید بهمنی
وقتی وارد اتاق قاضی شدم بیش از ۶ نفر داخل اتاق بودند و همه مربوط به یک پرونده میشدند
به من با لبخند گفت بفرمایید بشینید بعد فهمیدم این لبخند تقریبا تحت هیچ شرایطی از صورتش کنار نمی رود و گاهی به خنده هم تبدیل می شود.
یک مرد هم با فاصله همراه یک خانم مانده بودند آن مرد تقاضای رفع توقیف از خودرویش را داشت که برای حمل مشروبات الکلی مورد استفاده قرارگرفته بود.
قاضی به او گفت تا جایی قانون اجازه می داد کمک کردم چون گفته بودی خانمت بیمار و مادرت عمل قلب کرده است.
متهم پرونده گویا به کسی گفته بود که سفارش او را به قاضی بکنند.
قاضی به او گفت اگر قاضی دادگاه تلفنی شود دیگر باید در دادگستری را بست من تا جایی که قانون اجازه بدهد کارت را پیش بردم و از زندان(با وثیقه) آزادت کردم.
بعد از اینکه مراجعین از اتاق خارج شدند پس از احوالپرسی از موضوع پرونده ام پرس و جو کرد و مشغول توضیح بودم که بعد از گذشت دقایقی صداهای یک خانم عصبانی از خارج از اتاق توجه ما را به خود جلب کرد.
خیلی نگذشت که آن خانم با همان بلندی صدا وارد اتاق دادگاه شد و در جواب کارمندان شعبه که به او گفته بودند جلسه دادگاهی برقرار است گفت چه جلسه ای مهمتر از کار من!
این خانم که بسیار عصبانی و برافروخته به نظر میرسید مدعی بود که شاکیان او مضروبش کردهاند.
شاهد صحنهای عجیب بودم هر لحظه انتظار داشتم قاضی از کوره در برود و بگوید تا آرام نشوی حرفت را گوش نمی دهم و ناگهان مامور یا خانمی که کارمند شعبه بود را صدا بزند که او را به بیرون هدایت یا حتی بازداشت کنند.
اما قاضی جمله، «دادا آرام باش» از زبانش نمی افتاد و هر بار می پرسید دقیق به من بگو چه اتفاقی افتاده و چه کسانی این کار را کردهاند.
خانم گاهی با صدای بلند مامور دادگاه را صدا می زد و می گفت من را بازداشت کن آنجا امنیت بیشتری دارم.
قاضی چند بار با اشاره به ماموری که کنار درب دفتر دادگاه ایستاده بود فهماند اصلا کاری به این خانم نداشته باشد.
با اینکه شائبه این هم وجود داشت که این خانم در حال تمارض است و این اتفاق برایش نیافتاده است اما قاضی شعبه اول دادسرا به دنبال شنیدن حرف او بود.
پرسید پلیس در جریان است؟ و بعد به پاسگاه محل زنگ زد اما جواب ندادند.
شماره موبایل رییس پاسگاه را گرفت و تاکید کرد موضوع را پیگیری کند و هر زمان شد به او اطلاع دهد و شماره این خانم را هم داشته باشد و به او هم پاسخ دهد.
آخر وقت ساعت کاری بود و من همچنان از صبوری و خوش اخلاقی قاضی انگشت به دهان مانده بودم.
خانم که کمی خیالش جمع شده بود از دادگاه خارج شد و باز من ماندم با قاضی و بلافاصله گفتم خوب صبورید که جواب داد این روز خوب ما است.
کمی سر خود را عقب بردم تا آفتاب به چشمم نخورد که با لبخند تقریبا همیشگی اش و با صمیمیت گفت پا شو پرده را بکش اذیت نشوی.
حین کشیدن پرده گفتم حاجی داشتم به این فکر می کردم با اینکه آخر وقت است هنوز انرژی، صبوری و خوش اخلاقی شما تمام نشده است.
با همان لبخند آرامش بخش پاسخ داد، گفتهاند کارمند اسلام چهره اسلام است نمی شود به این دلیل که فشار کاری وجود دارد با ارباب رجوع به شکلی نامناسب برخورد کنیم.
میگفت با اینکه زمان بسیار کم و تعداد پروندهها بسیار زیاد است اما بارها پیش می آید فرد در دادگاه توضیحات بدون ارتباط با پرونده ارائه میکند نمی توانم مانع حرف زدنش شوم چون ممکن است احساس کند قاضی نگذاشته حرفش را بزند و فکر کند به این دلیل حقش ضایع شده است.
می گفت ماهانه ۱۶۰ پرونده وارد این شعبه می شود.
پروندههای موجود شعبه ۸۰۰ مورد بوده که به ۵۰۰ مورد کاهش داده است و میگفت این ماه آن را به ۴۰۰ مورد هم می رساند.
ساعت حدودا سه عصر به منزل می رود و پنج عصر بازمیگردد تا دیرهنگام به رسیدگی به پروندهها ادامه میدهد تا سرعت رسیدگی کم نشود.
روز دیگری هم برای ادامه پرونده به آن شعبه آمده بودم اصلا عجله ای برای رسیدگی به کار نداشتم و به قاضی گفتم من همینجا بیشتر صبر می کنم شما به کارها برسید.
یک پرونده که یک طرف آن دستگاهی دولتی بود برای ارائه اطلاعاتی به نزد این قاضی آمده بودند.
به آنها گفت حرفتان را قبول دارم اما اگر مستندات پرونده تکمیل نباشد نمی توانم به نفع شما رای دهم.
بدون مدارک متقن حکم به نفع کسی و دستگاهی نمی دهم و اگر تحت تاثیر نهاد قرار بگیریم باید در دادگستری را ببندیم آنها هم پذیرفتند و رفتند تا لایحه جدیدی بنویسند.
نظم زیادی هم داشت تا می گفتند فلان پرونده با دقت در عرض چند ثانیه آن را پیدا می کرد و اشراف خوبی هم بر متون هر پرونده و همچنین مفاد قانونی داشت.
اما بیشتر از هر چیز آن لبخند پایدار و صبوری وی من را تحت تاثیر قرار داده بود با اینکه بسیاری از قضات آن احترام و متانت را دارند اما تا این حد خوش اخلاقی و صبوری را با توجه به شغلم و اینکه گاهی هم با قضات برخورد داشته ام ندیدهام.
إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاق، حدیثی است از پیامبر اسلام(ص) که در آن، هدف از بعثتش، تکمیل فضایل اخلاقی بیان شده است. در این حدیث آمده است: «من از آن جهت برانگیخته شدم که شرافتهای اخلاقی را کامل کنم.» این روایت به «حدیث مکارمالاخلاق» شهرت دارد.
با استناد به این حدیث، اخلاق را از مسائل مهم دین اسلام دانسته و تکمیل و تعلیم مکارم اخلاقی را از اهداف اصلی بعثت پیامبر(ص) شمردهاند.
امری که رعایت آن از سوی کارکنان و مسئولانی که در نظام جمهوری اسلامی خدمت می کنند و به شکلی چهره و ویترین نظام محسوب میشوند اهمیت دو چندان دارد.
به همین دلیل تصیم گرفتم حتما آنچه را از جلسات مصیب تلاتف قاضی شعبه اول دادسرا و معاون دادستان جیرفت دیدم بنویسم و مخاطبین را آگاه کنم.