تحلیلی بر تنبیه دانش آموز رودباری:
معلمان و دانش آموزان هر دو قربانی شرایط موجود هستند / به قلم دکتر فلاح کهن
به گزارش سایت کنارصندل، در پی تنبیه یک دانش آموز رودباری توسط معلم و فرو رفتن ناخواسته مداد به سر این دانش آموز موجی از اظهارنظرهای مختلف در شبکه های اجتماعی جنوب کرمان به راه افتاد.
دکتر محمد فلاح کهن از مدیران باسابقه آموزش و پرورش که مدت ۲۰ سال در حال خدمت به این نهاد و فرزندان مرز و بوم است در تحلیلی فنی درباره این اتفاق چنین نوشت:
معلمی در رودبار جنوب کرمان بدون توجه به اینکه دانش آموز مداد نوک تیزی در دست دارد ضربه ای به دستان او می زند و مداد به گونه ای اسف بار درون پوست سر دانش آموز فرو می رود.
تصویر رقت بار این حادثه در شبکه های مجازی منتشر، و موجی از احساس همدردی را در میان مردم برمی انگیزد. صداوسیما در چند برنامه به این مساله می پردازد و مدیر کل آموزش و پرورش کرمان در تماسی تلفنی وعده می دهد که حتی اگر والدین دانش آموز گذشت کنند ما نمی گذریم! به مردم وعده تعلیق از کار و اخذ تست سلامت روانی از معلم را می دهد و …
حال پرسش این است که چرا داستان تکراری تنبیه دانش آموزان همچنان به رغم هشدارها ادامه می یابد؟ معلمان به عواقب اینکار آگاه نیستند؟
یا اینکه قضیه پیچیده تر و ساختاری تر از این قضاوت ها است؟
پاسخ این است که بعضی مدارس هم اکنون به کانون خشونت ساختاری بر معلمان و دانش آموزان تبدیل شده اند که می توان برآیند آن در تنبیه یک طرف و بی احترامی نسبت به طرف دیگر مشاهده کرد.
اجازه دهید تصویر دقیق تری از بعضی مدارس امروز که کم هم نیستند را برایتان ترسیم کنم: وزارت آموزش و پرورش به دلیل کمبود اعتبار و کسری بودجه فزاینده، هر سال تعدادی از کلاس ها را در هم ادغام می کند ( امسال تعداد متوسط دانش آموزان هر کلاس به حدود چهل نفر رسیده است!). این تعداد زیاد دانش آموز را اگر در کنار ساعت های طولانی کلاس( در دوره منوسطه زمان به حدود ۱۰۰ دقیقه می رسد!)، کلاس های فاقد جذابیت، درس های انتزاعی، بی انگیزگی تحصیلی، غوطه خوردن سیستم اجرایی و اداری در روزمرگی، فقدان استراتژی های تحول و حاکمیت گفتمان نظم در مدارس قرار دهید، نتیجه عبارت از تبدیل “معلمان” به” ماموران انتظامات “می شود!
همچنین در سالهای اخیر افزایش بی سابقه آسیب های اجتماعی در جامعه آثار سویی را در مدارس به جا گذاشته و آنها را به شهرهایی بی دفاع تبدیل کرده است! پیامدهای ناشی از افزایش خانواده های طلاق، خشونت های خانگی، قتل هاى قومیتی و خانوادگی . اعتیاد والد، بدسرپرستی فرزندان ، بلوغ زودرس و … به سرعت در مدارس منتشر و فراگیر می شوند.
در چنین وضعیتی بخش عمده انرژی معلمان مصروف کنترل کلاس ها، وتبدیل کلاسها به سنگرهاى دفاعی و امنیتی نامرئی، مهار آسیب ها و در نتیجه ویرانی اعصاب و روان خود می شود (کمتر معلمی حاضر است دیرتر بازنشسته شود). با حاکمیت سیاست” قبولی به هرقیمت!” در آموزش و پرورش، معلمان تنها ابزار اقتدار خود در کلاس(نمره) را از دست داده و کاملا خلع سلاح شده اند.
بی توجهی برنامه های آموزشی و پرورشی مدارس به “برنامه درسی پنهان”، موجب کاهش تاثیرگذاری معلمان شده و نقش آنها را تا حد ماموران انتظامات تقلیل داده است.
غرق شدن آموزش و پرورش در تمرکز گرایی و فرمالیسم هم مانع از آن می شود که شما بتوانید برنامه هایی متفاوت برای افزایش جذابیت در مدارس به اجرا بگذارید، و سیطره ایدئولوژی فرسنگ ها میان برنامه های مدارس با واقعیت های جامعه فاصله ایجاد کرده است (در دوران حساس و خطیر بلوغ همچنان برنامه ای برای تربیت جنسی دانش آموزان وجود ندارد!).
حال در چنین فضایی آکنده از آشفتگی، روزمره گی و فقدان برنامه ای برای روزآمد و کارآمد کردن مدارس، دور از انتظار نیست که صبری لبریز شود و خشونتی بیافریند یا دانش آموزی برآشوبد و حرمت معلمی را فروریزد! واقعیت این است که معلمان و دانش آموزان هر دو قربانی شرایط موجود هستند! کار حتی به جایی رسیده است که معلمان می گویند؛ تا اطلاع ثانوی ما صرفا بخشی از انتظامات هستیم.
سلام.چرا مسئولین بی درد استانی به این پهناوری از لجاجت ودشمنی بامردم محروم دور از حداقل امکانات دست برنمی دارند.آیا قیامت دروغ است؟یا مسولین مملکتی از عذاب معافند