خشونت های خانوادگی و ناموسی هستند که به خشونت های بزرگتر بدل می شوند
انتقام نوعی خشونتِ واکنشی محسوب می شود؛ تلاشی نامعقول برای خنثی کردن آسیبی که پیشتر رسیده است. ریشه ی این نوع خشونت با آموزش های فردی، خانوادگی و اجتماعی ارتباط مستقیم دارد.
در رویدادهایی مانند *قتل مرحوم شهبازی*، عموما انگشت اتهام به سوی دولت است. البته که دولت هم سهمی دارد ، اما اشتباه نکنیم که همه ی سهام از آن دولت نیستند. فرهنگ و هنجارهای حاکم بر جامعه هم،که ریشه ی آنها به باورهای قومی، مذهبی و اساطیری مردم بر می گردد، نقش تعیین کننده ای در بروز رویدادهایی از این دست دارند.
دولت عموما در این اتفاقات دست به عصا راه می رود و گاه مماشات می کند و گاه به آشتی های ریش سپیدانه متوسل می شود تا غائله را بخواباند و ناامنی را دامن نزند. حتی اعدام و قصاص هم تاکنون چند مورد به انتقام ختم شده است و همچنان هم ادامه دارد.
اما به زعم نگارنده عمده ی مسئولیت متوجه خودِ مردم است که گاه به خشونت دامن می زنند. خشونت های خانوادگی و ناموسی هستند که به خشونت های بزرگتر بدل می شوند.
از طرفی بار اصلی بر دوش نهادهای فرهنگی است: از مطبوعات، آموزش و پرورش، و اداره ارشاد گرفته تا ستادهای اقامه ی نماز جمعه و جماعات، سازمان تبلیغات اسلامی و … که متاسفانه *کلیشه ای و کشوری* عمل می کنند، و نه *منطقه ای و محلی*.
برای نمونه، سه سال پیش *منصور علیمرادی*، نویسنده ی نام آشنای رودبارزمین، کتابی نوشت به نام *"تاریک ماه"* (که برنده ی جایزه ی اول جشنواره هفت اقلیم هم شد و در مرکز ایران و در محافل ادبی به خوبی آن را می شناسند) این کتاب بخشی از مشکلات فرهنگی جامعه جنوب را با زبان داستان و به شیوایی و رسایی بیان می کند.
مشکلاتی از این دست که سالهاست گریبانگیر این فرهنگ و اقلیم هستند. جسارتا عرض می کنم، چند نفر از دوستان همین گروه که دم از قصاص و اعدام می زنند و فریاد وااسفاها سر داده اند این *کتاب* را خوانده اند؟
از طرفی جا داشت که متولیان امر فرهنگ در همه ی پنج شهرستان برای این کتاب ارزشمند همایش برگزار می کردند و مردم را به خواندنش تشویق می کردند.
*ادبیات* است که می تواند آگاهی جامعه را بالا ببرد. یا مطبوعات و تئاتر و نمایش و شعرهای محلی، که متاسفانه مورد کم لطفی قرار می گیرند و جنابانِ متولیان فرهنگی فقط آثاری را بر می تابند که به سفارش و نسخه ی خودشان تهیه شده باشند.
یا دانشگاههای آزاد و پیام نور هفت شهرستان جنوبی، برای پژوهش درباره ی *خشونت و انتقام گیری و اعتیاد و طلاق*، که از معضلات پنهان ناشدنی جامعه ماست، تا بحال چند همایش و کنگره علمی برگزار کرده اند و برای شناسایی و ارائه راهکار برای این معضلات چه گلی به سر جامعه ما زده اند؟!
در جوامع توسعه یافته نقش دانشگاهها برای توسعه ی علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی جامعه کتمان ناپذیر است. اما متاسفانه دانشگاههای ما به مراکزی انتفاعی برای جذب و تولید فارغ التحصیل بدل شده اند!!!
به گمان نگارنده مشکل ما فرهنگی است و باید از بچه های دبستانی شروع کنیم، از شیرخواره ها! جامعه به شدت نیازمند عشق و مهربانی است. تاکید می کنم که خشونت های جامعه ما واکنشی هستند و نه کنشی!
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می سازم
بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم…(اخوان ثالث)
علیرضا دوراندیش