. شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

کد خبر: 1258 تاریخ انتشار : دوشنبه 25 خرداد 1394 | 10:06 ق.ظ

دختری به نام غم

اینگونه بود که هر سه خواهر وبرادر درسن دوازده سالگی به یک عارضه ناشناخته مبتلا شدند. هریکی به این سن رسید وارد این عارضه شد. ابتد دستها وسپس سایر اعضایشان را فرا گرفت. هرکدام شان طی دوسال فلج شده و توان شان تحلیل می رفت. متاسفانه پدر یابرادری نداشته اند که انها راجهت مداوا به شهری برده وباشناسایی درد درمانی صورت گیرد. تمام قصه های سرزمین خودمان هم که پیداست. قلعه گنجیم و قلعه رنج می شویم. با نیش عقربی راحت جان می دهیم. فکرکنم سه کودک فلج را چگونه

55555555555555555555

 

این بار می رویم رمشک. رمشک ته دنیا نیست. اما مشکلات ودردهایی می شود دید که در ته دنیا هم نیست. رمشک دهستانی در جنوبی ترین جایی از شهرستان قلعه گنج واستان کرمان است. حالا می رویم تا تراژدی را ببینیم که شکل گرفته است.

تراژدی زندگی مریم نارویی ساکن روستای گونچان شهرستان رمشک دل هر انسانی رابه درد می آورد. مریم خانم قصه ی ما در شش سالگی پدرش را از دست می دهد وباهزاران غم واندوه جانکاه زندگی را ادامه می دهد تا بالغ می شود. بالغ می شودتا بنابرقانون طبیعت زندگی کند. اما خسرو که بزرگتر است هم بزرگ وبالغ می شود یعنی وارد دنیای پرهیاهوی کودکی های ۱۲ سالگی می شود. بزرگ می شود تا سرپرست خود و فریده ومریم یتیم وبی سرپرستی شود که سالهاست کودکی خودرا بدون پدر گذرانده اند. واما حالا کمی خوشحال هستند که او می تواند درکنارمادرشان برای آنها پدری کند. ,اما تقدیرشوم ، دست از سر این اطفال بی پناه ویتیم برنمیدارد. گاهی این تقدیر خیلی ستمگر می شود. خیلی بیشتراز آنکه تصورش کرد. این ستمگری تقدیر گویی حالا رو سر همین کودکان بی سرپرست دست بالا را گرفته است…

اینگونه بود که هر سه خواهر وبرادر درسن دوازده سالگی به یک عارضه ناشناخته مبتلا شدند. هریکی به این سن رسید وارد این عارضه شد. ابتد دستها وسپس سایر اعضایشان را فرا گرفت. هرکدام شان طی دوسال فلج شده و توان شان تحلیل می رفت. متاسفانه پدر یابرادری نداشته اند که انها راجهت مداوا به شهری برده وباشناسایی درد درمانی صورت گیرد. تمام قصه های سرزمین خودمان هم که پیداست. قلعه گنجیم و قلعه رنج می شویم. با نیش عقربی راحت جان می دهیم. فکرکنم سه کودک فلج را چگونه می شد درمان کرد.تنها تکیه گاهشان مادری روستایی بود که از نظر مادی آه دربساط نداشت تا با ناله هایش سودا کند. یک زن تنها با سه فرزند فلج و دستی خالی چه می تواند کند…؟ تااینکه سرانجام پس از تحمل درد ورنج فراوان برادر وخواهربزرگتر از مریم جلوچشمانش از درد این بلای شگفت انگیز اسوده می شوند. اما سالهای سال است مریم خانم ما با از دست دادن دست پا وسایراندام حرکتی بدون حتی یک یار مراجعه به پزشک بر روی ویلچر در خانه یکی از بستگان جانانه با این عارضه ناشناخته ونادر دست پنجه نرم میکند و روز به روز بیشتر توانش تحلیل می رود…هم اینک چشم امید این دختر فلج به مساعدت مسولین وخیرین خداجوی دوخته شده تا هزینه درمانش راتقبل وبرای پیگیری ومداوای بیماریش واعزام به بیمارستانهای مجهز اقدام نمایند…شاید بیماری این دختر معصوم وخواهر وبرادر مرحومشان قایل درمان وپیشگیری,بود اما محرومیت ونداشتن بودجه آنها رابه این روز انداخت . نمی دانم آیا کسی توانمند هست که دست این ناتوانان را بگیرد. مومنین محترم حج همین جاست,,ویلچر مریم کعبه ای واقعی مومنین معتقد است. از آن بالاتر کعبه عشق به انسانیت است. حاجی بسم الله کعبه همین جاست.

مینوشهریاری

 گزارش از بختیاردادخدایی / برگرفته از نشریه مینوجهان شماره۱۲۲

نظرات بینندگان:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

14 − 10 =