. شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳

کد خبر: 4457 تاریخ انتشار : چهارشنبه 22 مهر 1394 | 19:39 ب.ظ

مجموعه اشعار صدیقه سالاری، شاعر جیرفتی

جهان به گرده ی ماهی منتشر شد

    به گزارش سایت کنارصندل٬ مجموعه شعر ،جهان به گرده ی ماهی ، اثر صدیقه سالاری شاعر جیرفتی منتشر شد. این کتاب در ۷۸ صفحه با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه در انتشارات نصیرا به چاپ رسیده است‌. صدیقه سالاری از شاعران بسیار خوب جیرفت است که این کتاب اولین اثر این شاعر است که مورد […]

IMG-20151014-WA0019IMG-20151014-WA0018

 

 

به گزارش سایت کنارصندل٬ مجموعه شعر ،جهان به گرده ی ماهی ، اثر صدیقه سالاری شاعر جیرفتی منتشر شد.

این کتاب در ۷۸ صفحه با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه در انتشارات نصیرا به چاپ رسیده است‌.

صدیقه سالاری از شاعران بسیار خوب جیرفت است که این کتاب اولین اثر این شاعر است که مورد استقبال بسیار خوب هنرمندان و مردم قرار گرفته است.

سایت کنارصندل ضمن تبریک ویژه و صمیمانه به وی ، برایشان آرزوی سلامتی و موفقیت را آرزومندیم.

در ادامه تعدادی از اشعار این شاعر را برای آشنایی بیشتر در اختیار علاقه مندان به شعر قرار می دهیم.

 

 

دستانم را در بند بند انگشتانت

زندانی کن!

دستانم یک دست نیستند در دوست داشتنت

پا را از حد خود فراتر می گذارم

نهنگ می شوم

کاسه و کوسه ها را در دریا می شکنم

و آنقدر بزرگ می شوم

که در خیال تو نمی گنجم

ماهی ام!

خانه ام کنار آمده با رودخانه

سایه ام را آدم حساب می کنن

و به جایش دوستت خواهم داشت

سایه ام پشت سرم راه می رود

پشت سرم حرف می زند

رگ هایم

از درون مرا طناب پیچ کرده اند

برای همین است که

اسیر زندگی شده ام

 

 

 

 

****

 

ماهی به قلاب افتاده

اول روسری اش را مرتب کرد

بعد دریا که تازه آدم شده بود

گفت:

سرنوشت ما آدم ها را

این ماهی ها تعیین می کنند

سپس ادامه داد:

دختر، عاشق چهره به دستی است که

به گرمازدگی نان در تنور

می گوید گر گرفتگی گونه های لیلی

زنبور عاشق گفت دست از نیش زدن بر می دارد

اکسیژن آب که تمام شد

ماهی، به نشان اعتراض مرد

ماهی!

ماهی کوچک من!

استخوانهایت را که بکارند در گلدان

می شوند یک پارچه خانم

بعد به معشوقه ات خواهی گفت:

جون عروسک قرمزه ی مو فرفری من بی گناهم

ماهی گفت: روزی بلند پروازی کردم شدم نهنگ!

اسب مرا تازه از دست داده بود که گفت:

خانم ها! آقایان!

از همدردیتان متشکرم

اسب گفت

اسم انسان می گذارد روی خودش

آهویی که اخیرا عاشق شده است

شنیده ام از او که

چراغ های بندر که نمایان سدند

ماهی ها فریاد زدند:

خشکی! خشکی!

 

 

*****

 

جهان به گرده ی ماهی

 

چه جزر و مدی راه انداخته اند، رگهایش!

جای یکی از سلول هایش را خالی گذاشت، برای گلی!

نفس های تو هوا خواهند و هوای مرا!

گفت: به دانه های انار می گویم

به ردیف بایستند برایت

ستارگان، دلیل روشنی اند

نزدیکترین فرد به خورشید هم

ماه بود   ماه!

ماهی گفت: روزی اگر نهنگ شدم

دریا را گسترش خواهم داد

گفت:

این خلیج، همیشه ی خدا فارس است

کشتی هایش، به دل می نشینند

دلفین بزرگی را می شود با انگشتهایت شمرد

پوست خود را می کشد

تا اندازه آدم دو شخصیتی شود

زن گفت:

زن ژاپنی نمی تواند نگاه وسیعی داشته باشد

هر چه کرد چشم هایش به هم نزدیک شوند

نشد!

 

*****

 

می خواهم برای دوست داشتنت کاری کنم

مثلا روز درختکاری

درخت ها را آزاد بگذارم که بروند

یا این که دیوار

به عشقش ادامه دهد

و به آسمان برسد

روی خطوط کف دستم

هزار بار می نویسم دوستت دارم

و خودم را سریع تر از این گلوله

 

به قلبت خواهم رساند

 

دستم که توی دست تو باشد

تمام ارتباط های دنیا به راحتی برقرار می شوند

سلیقه ی تو ابرها را جابه جا می کند

صدایم را می دهم به رودخانه

که بلندتر بگوید دوستت دارم

ماهی کوچک من!

امواج رادیوی خانه ما ماهی دارد

امواج صدایم ماهی دارد

دریا افتاده توی اتاقم

کمد لباس هایم را می گردد

 

و به آدم هایی که لب هایشان ریخته توی خیابان ها

می گوید که بگویند دوستت دارم

و به مجسمه ای که جای تمام آدم ها

وسط میدان نشسته

اسبی می دهد که فقط برای یک لقمه نان می دود

ماهی کوچک من!

کاری کن این جاده ادامه حیات باشد

دستم را بگیر

آنقدر پرم از دوست داشتنت

که دارم زمین می خورم

 

تو که نیستی

پاییز و جنگ, چیزی باقی نگذاشته

جنگ تمام اثاث خانه را

برای فروش برده

ختمی مانده چگونه پایان دهد به لب هایم

دستم در آستین دنبال خوبی هاست

که آقا محمدخان می گوید:

کار دست است عشق زنان کرمان

تنت فاصله اش از سطح دریا چقدر بود؟!

 

که وقتی نفت کبودی های زیادی در خود دید

راه افتاد زیر پوستم

مرا سوزاند

خاطرات را گذاشته ام برای همین روزها

برای روزهای کسالت و بیماری

تا دهان به دهان بگویم دوستت دارم

 

 

 

 

******

 

آدمی که خود را مرده فرض می کند

برای خودکشی با خطوط برق حرف می زند

عمیقا دریا شده بود

با خود جنگ سر جنگ دارد

جنگی که پرچمش از رفتن روی هر بلندی می هراسد

زن گفت: هر جنگجویی قبل از هر جنگ دستش را بشوید

مرغ خانگی، زن خوبی است

ولی، دید باز به چشم های او و زن ژاپنی نمی آید

سپس در سیاهی چشمان او پنهان شد

ابر جلوی خورشید ایستاد و حرفش را زد

عهدهای با خود را با دیگران می بندد

تو مرتکب قتلهایی هستی که او کرده

دمپایی هم دشمن قسم خورده ی سوسک هاست!

مرد اما از پنجره اتاقش

پرنده ای را دید که

مناسب سنش فقط می توانست پرواز کند

زن: فرشته ها فقط بدی های مرا می بینند

مرد: فصل ها را یکی در میان طی کرده ام تا به امروز

زن: باران از همین پنجره های کوچک شروع می شود

اما ماه همیشه یک روی سکه بود

برای زن و مرد

 

 

 

****

 

من در طبیعت خود دریا و ماهی دارم

جانم که به لبم برسد

تو را با تمام جان خواهم بوسید

با گوش ماهی که

گوشش با من است تا بگویم دوستت دارم

ماهی ام!

رودخانه را به جای دوری فرستادم

برای دیدنت

و برای بردن خود

در خود فرو می روم

جزر و مدی که من باشم

بارها به ساحل آمدم

برای بردنت به دریا

و نهنگی که آنقدر بزرگ است که

جدا جدا فکر می کند

جدا جدا دوستت دارد

به گلها آب می دهم که

ماهی شوند

و آنقدر کلمات را بالا و پایین می کنم

موج بزرگی شوند در خانه برایت

همین که می گویم دوستت دارم

صدف های دریا

دهانشان باز می ماند

و قطب نما

آدم راه بلدی می شود که

نشانی تو را می دهد

نگاهت را دنبال می کنم

به دریا برسم

به تو

گرمای آغوشت

زمستان را به تعویق می اندازد

نباشی انگشتانم به هیچ موضوعی اشاره نمی کنند

و رگهایم

دست و پایم را برای زندگی می بندد

 

 

 

****

 

 

دستم آنقدر قدرت دارد

که می گوید دوستت دارم

رویای تو در خانه ام

برای خودش راه می رود

یاد تو عضوی از خانه است

نبودنت را می گذارم کنار گلدان ها

و آنقدر با خودم می جنگم که

سر از خرمشهر در می آورم

از پنجره دستی را برایت تکان می دهم که

روزی برای خودش پرچمی بوده

ادامه این ساعت شنی، دریا، ماهی، من و تو هستیم

ماهی که آبشش سرانجام او را غرق خواهد کرد

خانه ام آنقدر آرام است که گاهی

به سرم می زند

آن را بزنم سر اقیانوس آرام

و دست به هر چه که می زنم ماهی می شود

گلوله ای به من شلیک می کنی

و می گویی:

حامل پیام مهمی است

توی دست هایت

همیشه زنی به زندگی خود ادامه می دهد

 

 

صدیقه سالاری

از مجموعه شعر ، جهان به گرده ی ماهی

نظرات بینندگان:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

12 + یازده =