. پنج شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

کد خبر: 81330 تاریخ انتشار : جمعه 26 آبان 1402 | 17:38 ب.ظ

از یاد رفته های جیرفت /دکتر ایرج شمس طبیب حاذق و فراموش نشدنی دهه ۴۰ و ۵۰ مردم سبزواران

محمد افشارمنش نوشت: در قسمت دوم به اینجا رسیدیم که قدرشناسی، صمیمیت، وفاداری و همچین آداب و رسوم منحصر به فرد مردم جنوب کرمان، دلبستگی دکتر را به این منطقه آنچنان زیاد کرده بود که ضمن اختیار کردن همسری از مردم نجیب و خونگرم جیرفت، سال های سال در اینجا ماند و به مداوا و […]

محمد افشارمنش نوشت:

در قسمت دوم به اینجا رسیدیم که قدرشناسی، صمیمیت، وفاداری و همچین آداب و رسوم منحصر به فرد مردم جنوب کرمان، دلبستگی دکتر را به این منطقه آنچنان زیاد کرده بود که ضمن اختیار کردن همسری از مردم نجیب و خونگرم جیرفت، سال های سال در اینجا ماند و به مداوا و معالجه مردم پرداخت.
و اینک قسمت سوم:
عشق و علاقه دکتر شمس و مردم جیرفت دوطرفه بود، به طوری که اگر بیماری در بدترین شرایط، درب خانه اش را می زد حتما در به روی او باز بود و او را ویزیت می کرد! این پزشک فراموش نشدنی ضمن اینکه عمده دوستان و آشنایان را رایگان ویزیت می کرد از مردمی هم که تمکن مالی نداشتند بابت حق ویزیت و طبابتش وجهی دریافت نمی کرد! همین خصوصیات بارز، از او شخصیتی ساخت که سال ها در اذهان مردم جنوب جاودانه و مانا باشد، امروز که نگارنده این مطلب را تحریر می کند بسیاری از قدیمی ها که دوران طبابت وی را درک کرده اند از او به خوشنامی و مردمی بودن در سال های فقر، فلاکت و نبود امکانات پزشکی و بهداشتی یاد می کنند.
البته حق هم همین است، زیرا دکتر، غریبه ای بود از شهری با فرسنگ ها فاصله که مهمان سبزواران شده بود و بیشتر از هر آشنایی برای اهالی این منطقه دل می سوزاند!
وی با اینکه پزشک عمومی بود اما با اتکا به تجربه و مهارت کافی که در انجام برخی اعمال پزشکی داشت و نظر به کمبود پزشک جراح و ارتوپد، از طرفی بُعد مسافت جیرفت و شهرهای اطراف با مرکز استان، آن هم با آن جاده ی خاکی و گدار پرپیچ و خم مُغَک، ناگزیر بسیاری از جراحی های کوچک اورژانسی که نیازمند تمهیدات لازم و اتاق عمل بودند و نیز برخی شکسته بندی ها را انجام می داد و بدین طریق می توان اذعان کرد عملا در آن برهه زمانی کار‌ چند طبیب متخصص را یک تنه عهده دار بود!
دکتر برخی اوقات به ناچار در حوزه زنان زایمان هم برحسب اضطرار ورود می کرد و در این بخش نیز فرزندان بسیاری از مادران باردار پرخطر را که توسط قابله های محلی جواب شده بودند را به دنیا آورد و جان صدها زن زائو و نوزاد را از مرگ حتمی نجات داد!
اینک یک خاطره از ده ها زایمانی که توسط ایشان انجام شده را از زبان خود دکتر شمس برایتان نقل می کنم.
یک روز شخصی که او را از قبل می شناختم با نگرانی و اضطرب به من مراجعه کرد و گفت، دکتر دستم به دامنت! زن برادرم در روستای اسفندقه دچار درد زایمان شدیدی شده و به هیچ وجه قادر به زایمان نیست، مامای محلی هم کاری از دستش برنیامده، یک کاری بکن!
آن سال ها جاده اسفندقه خاکی و سنگلاخی بود و از طرفی انتقال زن زائو به شهر و بیمارستان هم با آن شرایط جسمی تقریبا ناممکن بود، اتلاف وقت هم، جان مادر و فرزندش را به خطر می انداخت، چاره ای نبود، وسایل لازم را برداشتم و به همراه آن فرد و راننده بیمارستان عازم اسفندقه شدیم، دقایق به کندی می گذشتند! هرچه عجله من برای رسیدن بیشتر می شد فاصله و مسیر جاده هم طولانی تر می شد! بالاخره پس از گذشتن از رودخانه هلیل، وارد جاده خاکی شدیم و حدود دو ساعت طی طریق، به اسفندقه رسیدیم، خوانین اسفندقه از اقوام اشرف(۱) بودند دوستی و احترام متقابلی میان ما برقرار‌ بود، از اسفندقه و مردم خون گرمش خاطرات خوشی داشتم و نگران بودم مبادا اینبار با خاطره بد آنجا را ترک‌ کنم، دلواپس بودم که تا دیر نشده به منزل زن زائو برسیم! در همین افکار غوطه ور بودم که ماشین جلوی منزل مقصد ترمز زد، بی درنگ ساک و وسایل را برداشتم و وارد منزل شدم، مامای محلی مقدمات کار را فراهم کرده بود و تلاش زیادی هم انجام داده بود اما از به دنیا آوردن بچه عاجز شده بود! شانه های زائو را مالش می داد با آنکه نگرانی در چهره خودش موج می زد اما سعی می کرد به زن زائو دلداری دهد، زن، ماما و چند زن دیگر که در اتاق بودند با دیدن من خوشحال شدند ، ماما به زائو گفت: خدا را شکر دکتر‌ اومد دگه نگران نباش همه چیز حل شد، به زائو اطمینان داد که خیالت راحت باشد، دگه نه برای خودت و نه برای بچه ات هیچ مشکلی پیش نمی آید! این صحبت های ماما به زائو و اطمینانی که برایش ایجاد می کرد بار مسئولیت و نگرانی من از نتیجه کارم را زیادتر می کرد.
زن زائو از شدت درد توان حرف زدن نداشت پیشانی اش خیس عرق بود و صورتش برافروخته، فشار خونش را کنترل کردم و دست به کار شدم، عمل سزارین عملا غیر ممکن بود! بهترین اختراع پزشکی تا آن زمان برای زایمان های سخت، به ویژه در روستاها که کیلومتر ها از شهر و امکانات محدود شهری فاصله داشتند فورسپس(۲) بود که البته استفاده از این روش نیاز به مهارت خاص و دقت فراوان داشت.
با چند مانور روی شکم زن و استفاده از فورسپس فرزندش به دنیا آمد، نفس راحتی کشیدم، کار پر استرس و طاقت فرسایی بود، اشک مادر از شدت درد و البته پس از آن خوشحالی جاری شد، از شدت ضعف و تحمل فشار چند ساعته به خوابی عمیق فرو رفت که انگار از هوش رفته باشد.
دستورات لازم را به ماما دادم تا چطور از زائو پرستاری کند و او را تقویت کند، مثل همیشه که ماماهای محلی را می دیدم و توصیه هایی به آنها می کردم از فرصت استفاده کردم و نحوه ضد عفونی کردن دستانش را به او آموزش دادم و یادآوری اش کردم که چه تعداد زنان زائویی به خاطر دست های آلوده قابله های محلی دچار عفونت و مرگ شده اند، ناف بچه را بریدم و او را به اقوامش سپردم،بسیار راضی از نجات جان یک مادر و فرزندش، استراحت کوتاهی کردم و آماده بازگشت به شهر شدم، اقوام زائو به خصوص همسرش بسیار از من تشکر کردند و این تشکر برای رضایت من از شغل پزشکی ام کافی بود، سوار بر ماشین شدیم و باز از همان جاده سنگلاخی که آمده بودیم به سمت سبزواران حرکت کردیم، صبح بود که از بیمارستان خارج شده بودیم، حالا دگه بعدازظهر بود که مجدد به محل کار رسیدیم، کیفم را گوشه ی اتاق گذاشتم و هنوز به صندلی پشت میزم نرسیده بودم که ماجرای بعدی شروع شد! حالا با این خستگی زیاد باید به اتفاق دیگری که در بیمارستان رخ داده بود ورود می کردم…
دکتر‌شمس پس از سال ها خدمت به مردم سبزواران که نه، بلکه به کل جنوب استان کرمان، چه در مطب شخصی اش، چه در سمت سرپرستی شیر وخورشید ( هلال احمر)، اورژانس و ریاست بیمارستان جیرفت که تنها بیمارستان کل جنوب کرمان بود، در سال ۱۳۶۰ مجدد به خاستگاهش، شهر یزد مهاجرت کرد و در این شهر هم مسئولیت هایی از جمله ریاست بخش اورژانس بیمارستان افشار، ریاست درمانگاه شیخداد، ریاست درمانگاه و مرکز بهداشت شماره ۹ یزد و مدت ده سال هم به عنوان پزشک قانونی یزد منشا خدمات ماندگاری شد، در سال ۱۳۸۰ از وی به عنوان پزشک نمونه توسط مسئولان وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی تقدیر و تجلیل به عمل آمد.
دکتر‌شمس تا اوایل سال ۱۳۹۴ به طبابت در مطب شخصی خود پرداخت تا به افتخار بازنشستگی نائل آمد، ناگفته نماند دکتر شمس در دوران دفاع مقدس هم برای مداوای مجروحان جنگی به جبهه و منطقه فاو اعزام شد و نام خود را در لیست مدافعان وطن ثبت و ضبط کرد.
او از تمام دوران خدمت پزشکی اش به خصوص سال های طبابتش برای مردم نجیب و خونگرم جیرفت به عنوان خاطره انگیز ترین دوران زندگی اش یاد می کند.
این پزشک حاذق، مهربان و فراموش نشدنی *۲۱ خرداد ۱۴۰۲ به علت عارضه ریوی در موطنش شهر یزد به دیار‌ باقی شتافت و در *آرامستان خلد برین قطعه خانوادگی دکتر شمس* به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد

۱. اشرف الملوک اسم همسر دکتر شمس است که وی از ایشان به عنوان اشرف یاد می کند
۲. فورسپس، روشی برای بیرون کشیدن نوزاد از رحم در زایمان های سخت که به دلیل تنگی لگن و یا وضعیت قرار گیری نامناسب جنین پیش می آید‌.

نظرات بینندگان:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار + 11 =